گنجور

خاقانی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۳۵

 

گلی از باغ وفا آمده‌ای

خود خس و خار نما آمده‌ای

هر کجا پای نهی گل روید

تا ندانی ز کجا آمده‌ای

ذرهٔ ذات تو خورشید لقاست

[...]

خاقانی
 

شمس مغربی » رباعیات » شمارهٔ ۲۴

 

از پیش خدا بهر خدا آمده ای

نی از پی بازی و هوا آمده ای

در معرفت و عبادت ایزد کوش

کز بهر همین درین سرا آمده ای

شمس مغربی
 

شمس مغربی » رباعیات » شمارهٔ ۲۵

 

چون دانستی که از کجا آمده ای

یا کیت فرستاد و چرا آمده ای

برخیز و قدم در نه و مردانه بکوش

گر زانکه تو از بهر خدا آمده ای

شمس مغربی
 

شمس مغربی » رباعیات » شمارهٔ ۲۶

 

تو مظهر مرآت خدا آمده ای

آیینه وجه کبریا آمده ای

از ما بجمال خود تجلی کرده

از حضرت خود بدین سرا آمده ای

شمس مغربی
 

شمس مغربی » رباعیات » شمارهٔ ۲۷

 

هر چند که در ملک فنا آمده ای

در ملک فنا پی بقا آمده ای

از عالم حق بدین سرا آمده ای

بنگر ز کجا تا به کجا آمده ای

خالی نشوی یک نفس از علم و عمل

[...]

شمس مغربی
 

شمس مغربی » رباعیات » شمارهٔ ۲۸

 

با ما نتوان گفت چرا آمده ای

با خود تو که ای  و از کجا آمده ای

از بس که به بازی و هوا مشغولی

گویی که به بازی و هوا آمده ای

شمس مغربی
 

ملک‌الشعرا بهار » منظومه‌ها » دل مادر » دیدار سواری ز پیر زال در بیشه

 

ازکجایی‌؟ زکجا آمده‌ای‌؟

شب درین بیشه چرا آمده‌ای‌؟

ملک‌الشعرا بهار