قوامی رازی » دیوان اشعار » شمارهٔ ۱۱۳ - در تفکر در آثار قدرت خدای تعالی و در موعظت و نصیحت گوید
خداوندی است عالم را جهان آرای و گیتی بان
که عالم را همی دارد نگاری چون نگارستان
نگه دارنده خلقان؛ پدید آرنده گیتی
که رحمتهاش بی حد است و نعمتهاش بی پایان
جهانداری که می دارد ؛ به ترتیب و نسق عالم
[...]
قوامی رازی » دیوان اشعار » شمارهٔ ۱۱۴ - در توحید و پند و زهد گوید
ای از خدا عزوجل بر تو آفرین
تا آفریده چون تو دگر گیتی آفرین
آن را کن آفرین که جهان را بیافرید
تاباشد از ملائکه بر جانت آفرین
آن پادشا که حلقه درگاه ملک او
[...]
قوامی رازی » دیوان اشعار » شمارهٔ ۱۱۵ - در منقبت امیرالمؤمنین علی و یازده فرزند معصوم او علیهم السلام و مدح نقیب النقباء ری شرف الدین مرتضی رحمة الله علیه گوید
چو صاحب شریعت پس از کردگار
ثنا گوی بر صاحب ذوالفقار
سپهدار اسلام شیر خدای
امیر عرب سید بردبار
گزارنده در یاری شرع تیغ
[...]
جمالالدین عبدالرزاق » دیوان اشعار » ملحقات » شمارهٔ ۲
کرده آنست که از کرده دوست
چون بود زشت حکایت نکنند
آه و صد آه که از مخدومان
نبود عفو و عنایت نکنند
حمیدالدین بلخی » مقامات حمیدی » مقدمة الکتاب
مرد باید که باب مقصد خویش
میگشاید به عقل و میبندد
رفتن بی مراد، نستاید
گفتن بر گزاف نپسندد
ابر باشد که یافه می گیرید
[...]
حمیدالدین بلخی » مقامات حمیدی » مقدمة الکتاب
در سخن عندلیب باید بود
در فصاحت خطیب باید بود
به سخن های دلربای غریب
در زمانه غریب باید بود
به نصابی که از هنر باشد
[...]
حمیدالدین بلخی » مقامات حمیدی » مقدمة الکتاب
به حل و عقد سخن هم به کدخدایی عقل
هر آنچه کلک تکلف بدو رسد بکنم
به عون ایزد و تأیید بخت و مایه فضل
هر آنچه دست تصرف بدو رسد بکنم
حمیدالدین بلخی » مقامات حمیدی » مقدمة الکتاب
در شب چه روی در ره باریکتر از موی
چون روز همی بر در خود راه نبینی؟
چون بر در خود چشم تو بر کوه نیفتد
در چشم کسان چه بود اگر کاه ببینی؟
حمیدالدین بلخی » مقامات حمیدی » مقدمة الکتاب
با مایه خود بساز و چون بی هنران
سرمایه به عاریت مخواه از دگران
حمیدالدین بلخی » مقامات حمیدی » المقامة الاولی - فی الملمعة
با ماه هم منازل و با باد هم لگام
با ابر هم مشارب و با رعد هم زمام
گه روی سوی خلّخ و گه روی سوی مصر
گه خوابگه به یثرب گه آبخور به شام
حمیدالدین بلخی » مقامات حمیدی » المقامة الاولی - فی الملمعة
هر روز بدیگر ره و هر شب بدگر جای
هر پی بدگر منزل و هر دم بدگر رای
حمیدالدین بلخی » مقامات حمیدی » المقامة الاولی - فی الملمعة
فقلت لقلبی و الخطوب فنون
تسل فهذا الادلاج جنون
و خل المطایا لا تزایل سرحها
فان نهایات الحراک سکون
حمیدالدین بلخی » مقامات حمیدی » المقامة الاولی - فی الملمعة
قد قامت القیامة یا ایها النیام
هبوا عن المنام و کفوا عن الحرام
ای زمره معارف و ای رفقه کرام
تا کی هوای باده و تا کی حدیث جام
فالرمح حین یختلس القرن فی اهتزاز
[...]
حمیدالدین بلخی » مقامات حمیدی » المقامة الاولی - فی الملمعة
تا گردش زمانه وارون بدو چه کرد؟
گیتی چه باخت با وی و گردون بدو چه کرد؟
تا چرخ نامهذب مفتون ازو چه خواست؟
یا بخت ناممیز مجنون بدو چه کرد؟
حمیدالدین بلخی » مقامات حمیدی » المقامة الثانیة - فی الشیب و الشباب
دلا چو در حضرت نیست عیش خرم و خوش
عنان جهد بگیر و زمام مهد بکش
چو نفس را مددی نیست از کئوس مراد
چه در بلاد خراسان، چه در سواد حبش
چه خیر از ینکه درین رسته نقد عرضه کنی
[...]
حمیدالدین بلخی » مقامات حمیدی » المقامة الثانیة - فی الشیب و الشباب
ز جان و دیده ود ل خاکپای پیران باش
اگر بخواهی تا چون سپهر پیر شوی
بر آن یکی که بود زیر دست نیکو زی
اگرت باید تا بر هزار امیر شوی
مساز طنز بر آن کو اسیر پیری شد
[...]
حمیدالدین بلخی » مقامات حمیدی » المقامة الثانیة - فی الشیب و الشباب
مباش ممتحن زاد و بوم خود زخسی
اسیر خاک عطلت مشو ز کم هوسی
که در زمین غریبی و در سرای کسان
پدید گردد بر مرد ناکسی و کسی
که بیرفیق و حریفی نمانی از عالم
[...]
حمیدالدین بلخی » مقامات حمیدی » المقامة الثانیة - فی الشیب و الشباب
روز پیری اگر چه پر نور است
چون شب مظلم جوانی نیست
جز در اثواب خوابگاه شباب
راحت و عیش و شادمانی نیست
که بهای دو دم ز عهد شباب
[...]
حمیدالدین بلخی » مقامات حمیدی » المقامة الثانیة - فی الشیب و الشباب
مرد باید بفر علم بلند
مرد باید بعز عقل رفیع
نبود جز بعلم مرد شریف
نشود جز بجهل مردوضیع
چون تحلی بعلم دارد مرد
[...]
حمیدالدین بلخی » مقامات حمیدی » المقامة الثانیة - فی الشیب و الشباب
اسمع ندائی فحدائی ملیح
و منطقی جزل و لفظی فصیح
و استمع الشیب اذا ما دعی
بلفظة فیها نداء صریح
انذرک الشیب فخذنصحه
[...]