صائب تبریزی » دیوان اشعار » مطالع » شمارهٔ ۳۷۸
مطرب مکن ز صافی آواز انتعاش
چون زلف بی شکن بود آواز بی خراش
صائب تبریزی » دیوان اشعار » مطالع » شمارهٔ ۳۷۹
محو کی از صفحه دلها شود آثار من؟
من همان ذوقم که می یابند از افکار من
صائب تبریزی » دیوان اشعار » مطالع » شمارهٔ ۳۸۰
بس که از دوران به سختی بگذرد احوال من
می زند بر سینه سنگ آیینه از تمثال من
صائب تبریزی » دیوان اشعار » مطالع » شمارهٔ ۳۸۱
دارد از سبقت ز چشم بد خطرها جان من
هر که پیش افتد ز من، باشد بلاگردان من
صائب تبریزی » دیوان اشعار » مطالع » شمارهٔ ۳۸۲
از علایق دل ز آب و گل نمی آید برون
پای سرو از گل ز بار دل نمی آید برون
صائب تبریزی » دیوان اشعار » مطالع » شمارهٔ ۳۸۳
آبروی دیده ها باشد ز اشک آتشین
کاسه دریوزه می گردد نگین دان بی نگین
صائب تبریزی » دیوان اشعار » مطالع » شمارهٔ ۳۸۴
در جبین تاک، نور باده بی غش ببین
در ته بال سمند شعله آتش ببین
صائب تبریزی » دیوان اشعار » مطالع » شمارهٔ ۳۸۵
خط مشکین را به گرد خال آن مهوش ببین
جنگ موران بر سر آن دانه دلکش ببین
صائب تبریزی » دیوان اشعار » مطالع » شمارهٔ ۳۸۶
ز شعر خویش نتوان فیض شعر دیگران بردن
تمتع بیش از فرزند مردم می توان بردن
صائب تبریزی » دیوان اشعار » مطالع » شمارهٔ ۳۸۷
ز شرم افزون توان گل از عذار دلستان چیدن
خوشا باغی که گل از باغبانش میتوان چیدن
صائب تبریزی » دیوان اشعار » مطالع » شمارهٔ ۳۸۸
ازان خرسند گردیدم ز دیدن ها به نادیدن
که دیدن های رسمی نیست جز تکلیف وا دیدن
صائب تبریزی » دیوان اشعار » مطالع » شمارهٔ ۳۸۹
ز اهل عقل همواری به مجنونان فزون تر کن
به ترخانان درگاه الهی با ادب سر کن
صائب تبریزی » دیوان اشعار » مطالع » شمارهٔ ۳۹۰
جوانی برد با خود آنچه می آمد به کار از من
خس و خاری به جا مانده است از چندین بهار از من
صائب تبریزی » دیوان اشعار » مطالع » شمارهٔ ۳۹۱
نباشد در مقام دلبری نازک نهال من
ز تمکین ذوق گل چیدن ندارد خردسال من
صائب تبریزی » دیوان اشعار » مطالع » شمارهٔ ۳۹۲
ندارد حاجت تکرار گفتار تمام من
که پیش از گوش در دل نقش می بندد کلام من
صائب تبریزی » دیوان اشعار » مطالع » شمارهٔ ۳۹۳
به پرگار از توکل شد چنان برگ و نوای من
که از خود آب چون دندان برآرد آسیای من
صائب تبریزی » دیوان اشعار » مطالع » شمارهٔ ۳۹۴
تا سر خود به گریبان نتوانی بردن
گوی توفیق ز میدان نتوانی بردن
صائب تبریزی » دیوان اشعار » مطالع » شمارهٔ ۳۹۵
می گشاید ز خموشان دل بی کینه من
لب خاموش بود صیقل آیینه من
صائب تبریزی » دیوان اشعار » مطالع » شمارهٔ ۳۹۶
اگر عزیز توان شد به آبروی کسان
نماز نیز قبول است با وضوی کسان
صائب تبریزی » دیوان اشعار » مطالع » شمارهٔ ۳۹۷
توان به خامشی از عمر کام دل بردن
دراز می شود این رشته از گره خوردن