گنجور

صائب تبریزی » دیوان اشعار » متفرقات » شمارهٔ ۵۶۹

 

چه شیرینی است با لبهای آن شیرین پسر یارب

که پیغام زبانی را کند مکتوب سربسته!

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » متفرقات » شمارهٔ ۵۷۰

 

دستی که ریزشی نکند زیر خشت به

از کعبه ای که فیض نبخشد کنشت به

هر سطر، روزنامه آشفته خاطری است

گیسوی ماتمی ز خط سرنوشت به

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » متفرقات » شمارهٔ ۵۷۱

 

از عرق رخسار گلگون را گلستان کرده‌ای

بازای سرچشمه خورشید، طوفان کرده‌ای

گرچه شمشیر ترا سنگ فسان در کار نیست

خواب سنگین را فسان تیغ مژگان کرده‌ای

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » متفرقات » شمارهٔ ۵۷۲

 

پا چو مجنون جمع اگر در دامن صحرا کنی

می توانی رام لیلی را ز استغنا کنی

بی تأمل می کنی در کار باطل عمر صرف

چون به کار حق رسی امروز را فردا کنی

کار خود را راست کن با قامت همچون الف

[...]

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » متفرقات » شمارهٔ ۵۷۳

 

با خموشی هستی از نیکان عالم بی سخن

چون گشودی لب به گفتن، نیک یا بد می شوی

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » متفرقات » شمارهٔ ۵۷۴

 

ازان رخسار حیرت آفرین تا پرده واکردی

مرا چون دیده قربانیان بی مدعا کردی

به خون آغشته نتوان دید آن لبهای نازک را

وگرنه با تو می گفتم چها گفتی، چها کردی

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » متفرقات » شمارهٔ ۵۷۵

 

ندارد حسن خط چون من غلام حلقه در گوشی

ندارد صفحه دوران چو من عاشق بناگوشی

مرا در قلزمی شور محبت می دهد جولان

که باشد آسمان آنجا حباب خانه بر دوشی

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » متفرقات » شمارهٔ ۵۷۶

 

دل هر کس که از خورشید ایمان گشت نورانی

بود از اشک دایم کار چشمش سبحه گردانی

ز غفلت مگذران بی گریه ایام محرم را

که ده روزست سالی موسم این دانه افشانی

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » متفرقات » شمارهٔ ۵۷۷

 

عرق آلود ز می طرف جبین ساخته ای

دیده ها را صدف در ثمین ساخته ای

ساده لوحی بود آیینه صد نقش مراد

تو ز صد نقش به نامی چو نگین ساخته ای

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » متفرقات » شمارهٔ ۵۷۸

 

بی سبب بر سرم ای عربده ساز آمده ای

از دل من چه به جا مانده که باز آمده ای؟

ز ره صبر چه پوشم، که (ز) الماس نگاه

سینه پردازتر از چنگل باز آمده ای

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » متفرقات » شمارهٔ ۵۷۹

 

از کجی ناخنه دیده انور گردی

راست شو راست که سرو لب کوثر گردی

نعل نان است در آتش ز پی گرسنگان

چه ضرورست پی رزق به هر در گردی؟

خم نمودند قدت را که زمین گیر شوی

[...]

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » متفرقات » شمارهٔ ۵۸۰

 

از سخن چند چو سی پاره پریشان گردی؟

مهر زن بر لب گفتار که قرآن گردی

جگر خود مخور از حسرت گلزار خلیل

آتش خشم فروخور که گلستان گردی

باش واله که درین دایره بی سر و پا

[...]

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » متفرقات » شمارهٔ ۵۸۱

 

کند چه نشو و نما دانه زمین گیری

که در گذار ندیده است ابر تصویری

مبرهن است ز شبنم ربایی خورشید

که در بساط فلک نیست دیده سیری

به هر که نیست به حق آشنا، ندارد کار

[...]

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » متفرقات » شمارهٔ ۵۸۲

 

زهی نگاه تو با فتنه گرم همدوشی

به دور خط تو خورشید در سیه پوشی

ز قرب زلف دل آشفته بود، غافل ازین

که در دو روز کشد کار خط به سرگوشی

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » متفرقات » شمارهٔ ۵۸۳

 

ز چهره تو چو خوشید نور می بارد

اگر تو در دل شبها ستاره بار شوی

به اعتبار جهان التفات اگر نکنی

به دیده همه کس ز اهل اعتبار شوی

اگر ز نعمت الوان به خون شوی قانع

[...]

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » متفرقات » شمارهٔ ۵۸۴

 

غافل ز سیر عالم انوار مانده ای

در عقده بزرگی دستار مانده ای

گم کرده ای چو شعله ره بازگشت خویش

در زیر دست و پای خس و خار مانده ای

شبنم به آفتاب رسانید خویش را

[...]

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » متفرقات » شمارهٔ ۵۸۵

 

در گریه چشم افشک فشان را ندیده ای

فصل بهار لاله ستان را ندیده ای

ای عندلیب این همه تعریف گل مکن

تو حسن نیمرنگ خزان را ندیده ای

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » متفرقات » شمارهٔ ۵۸۶

 

آسوده ای که لطف نمایان ندیده ای

آن سینه را ز چاک گریبان ندیده ای

از شوخی نگاه در آن چشم غافلی

در قطره چار موجه طوفان ندیده ای

از شست غمزه ناوک مشکین نخورده ای

[...]

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » متفرقات » شمارهٔ ۵۸۷

 

زهاد را به حلقه رندان چه می بری؟

این خار خشک را به گلستان چه می بری

جنت به چشم مرده دلان نخل ماتمی است

زهاد را به سیر گلستان چه می بری؟

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » متفرقات » شمارهٔ ۵۸۸

 

ای فتنه از سپاه تو تیری ز ترکشی

از خنده تو شور قیامت نمکچشی

میدان بی قراری ما را کنار نیست

دل یک سپندو عشق تو دریای آتشی

صائب تبریزی
 
 
۱
۴۸۰
۴۸۱
۴۸۲
۴۸۳
۴۸۴
۷۷۰