گنجور

صائب تبریزی » دیوان اشعار » متفرقات » شمارهٔ ۱۰۵

 

اشک از گرمی آه دل من گلگون است

طره آه من از سلسله مجنون است

سرو آورده خطی سبز ز دیوان قضا

کز جهان دست تهی قسمت هر موزون است

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » متفرقات » شمارهٔ ۱۰۶

 

نامه لاله که داغ جگرش مضمون است

چشم بر راه قبول نظر مجنون است

در سواد ورق لاله اگر غور کنی

گرده دامن لیلی و سر مجنون است

رتبه چین جبین اهل هوس نشناسند

[...]

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » متفرقات » شمارهٔ ۱۰۷

 

یک سر زلف تو در چین و یکی ماچین است

چشم بد دور ازان ملک که حدش این است

ترسم از دور به چشمش بخورند اهل نظر

بس که چون خواب بهاران لب او شیرین است

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » متفرقات » شمارهٔ ۱۰۸

 

روزگاری است که پایم ز چمن کوتاه است

دست امیدم ازان سیب ذقن کوتاه است

بی حجابانه به بزم آمد و مستانه نشست

گل بچینید که دیوار چمن کوتاه است

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » متفرقات » شمارهٔ ۱۰۹

 

اشک خالی کن دلهای غم اندوخته است

سخن سرد نسیم جگر سوخته است

در بیابان تمنا اثر از منزل نیست

می کند آنچه سیاهی، نفس سوخته است

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » متفرقات » شمارهٔ ۱۱۰

 

راحت و محنت عالم به هم آمیخته است

گوهر تجربه در خاک سفر ریخته است

هر کجا خار و گلی دست و گریبان بینی

حسن و عشق است که با یکدگر آمیخته است

برگرفته است ز خاکستر دوزخ مشتی

[...]

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » متفرقات » شمارهٔ ۱۱۱

 

دل هر کس که مسلم ز علایق رسته است

چون سپندی است که از آتش سوزان جسته است

چشم احسان ز بخیلان ترشروی مدار

چه زنی حلقه بر آن در که ز بیرون بسته است؟

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » متفرقات » شمارهٔ ۱۱۲

 

جوش سودا ز سرم عقل گرانبار گرفت

این چنین گل نتوان از سر دستار گرفت

چمن آرای مرا حاجت در بستن نیست

جوش گل راه تماشایی گلزار گرفت

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » متفرقات » شمارهٔ ۱۱۳

 

دل به منت ز من آن یار جفاکیش گرفت

گل به رغبت نتوان از کف درویش گرفت

کم خود گیر که انگشت نما می گردد

هر که چون ماه درین حلقه کم خویش گرفت

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » متفرقات » شمارهٔ ۱۱۴

 

(دلم ز سینه به آن زلف تابدار گریخت

ز چارموجه غم در دهان مار گریخت)

(خوشا کسی که ازین سایه های پا به رکاب

به زیر سایه آن سرو پایدار گریخت)

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » متفرقات » شمارهٔ ۱۱۵

 

مرا گشایش خاطر ز دامگاه بلاست

کمند وحدت من چارموجه دریاست

گره ز کار کریمان گشاده گردد زود

حباب نیم نفس بار خاطر دریاست

گریختیم به خاک از سپهر و غافل ازین

[...]

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » متفرقات » شمارهٔ ۱۱۶

 

سیاه روی کتاب از ورق شماری ماست

شبی که صبح ندارد سیاهکاری ماست

ز شوق، جسم گران را چنان سبک کردیم

که وقت فکر، ردیف فلک سواری ماست

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » متفرقات » شمارهٔ ۱۱۷

 

ترا که پنبه گوش شعور سیماب است

نفس کشیدن محشر فسانه خواب است

هوای وادی غفلت رطوبتی دارد

که پای ریگ روان در شکنجه خواب است

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » متفرقات » شمارهٔ ۱۱۸

 

زبان شانه درازست بر سر عالم

به این که خدمت زلف تو حق شمشادست

جفای چرخ فلک را هم از تو می دانم

که شوخ چشمی طفلان گناه استادست

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » متفرقات » شمارهٔ ۱۱۹

 

دل آرمیده بود گفتگو چو هموارست

چمن صحیح بود تا نسیم بیمارست

ز سایه روی زمین را کبود می سازد

ز ناز بس که نهال قدش گرانبارست

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » متفرقات » شمارهٔ ۱۲۰

 

ستاره سحر عشق چشم بیدارست

غبار لشکر غم ناله شرربارست

دلی که نیست در او شور عشق، ناقوس است

رگی که نیست در او پیچ تاب، زنارست

قدم ز دایره خود برون منه صائب

[...]

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » متفرقات » شمارهٔ ۱۲۱

 

ترا که خط بناگوش ابجد نازست

چه وقت توبه حسن کرشمه پردازست؟

دو چشم واله قربانیان پس از تسلیم

دو شاهدست که انجام به ز آغازست

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » متفرقات » شمارهٔ ۱۲۲

 

کلام تلخ جبینان حلاوت آمیزست

زمین هند به آن تیرگی شکرخیزست

خدا غنی است ز عصیان ما سیه کاران

طبیب را چه زیان از شکست پرهیزست؟

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » متفرقات » شمارهٔ ۱۲۳

 

تبسمی که دهد یار ازان دهن جان است

میی که بوسه بر آن لب زد آب حیوان است

دمی که بی سخن عاشقی است شمشیرست

دلی که آب ز تیغی نخورده پیکان است

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » متفرقات » شمارهٔ ۱۲۴

 

سخن بلند چو گردد به وحی مقرون است

اتاقه سر مصحف کلام موزون است

برات وعده می کهنگی نمی داند

که وعده می گلرنگ دعوی خون است

صائب تبریزی
 
 
۱
۴۵۷
۴۵۸
۴۵۹
۴۶۰
۴۶۱
۷۷۰