گنجور

جامی » بهارستان » روضهٔ ششم (در مطایبه) » بخش ۱۵

 

چون نبینی تو روی خود زان رو

بر کسان ناخوش است نی بر تو

گر بدین رو در آتشت فکنند

حیف بر آتش است نی بر تو

جامی
 

جامی » بهارستان » روضهٔ ششم (در مطایبه) » بخش ۱۶

 

ز زشتی است که سلطان شرع نپسندد

که عضوهای فرود از کمر برهنه کنی

چو رویت از همه جا زشت تر بود چه عجب

که رو بپوشی و جای دگر برهنه کنی

جامی
 

جامی » بهارستان » روضهٔ ششم (در مطایبه) » بخش ۱۷

 

از بینی بزرگ تو باریست بر همه

تا کی به هرزه روی سوی آن و این نهی

هرلحظه سجده تو نه از بهر طاعت است

بار گران بینی خود بر زمین نهی

جامی
 

جامی » بهارستان » روضهٔ ششم (در مطایبه) » بخش ۱۸

 

خواجه هر روز اگر به موچینه

از رخ خود نه موی برگیرد

چند روزی چو بگذرد بر وی

رویش از موی، حکم سرگیرد

جامی
 

جامی » بهارستان » روضهٔ ششم (در مطایبه) » بخش ۱۹

 

چو هست در تو منقصتی عیب دیگری

کردن به آن نه قاعده مرد باهش است

او خامش است از تو و از عیب دیگران

گویا کنی به عیب خود آن را که خامش است

جامی
 

جامی » بهارستان » روضهٔ ششم (در مطایبه) » بخش ۲۰

 

ای که ز آل نبی می شمری خویش را

هست گواهت بر آن، پاکی ذات و صفات

چون تو دم از طیبات می زنی و طیبین

کو صفت طیبین یا سمت طیبات؟

جامی
 

جامی » بهارستان » روضهٔ ششم (در مطایبه) » بخش ۲۱

 

در دعوی وی عیان نه از صدق فروغ

هم دوش ز گیسوان گواهان دروغ

جامی
 

جامی » بهارستان » روضهٔ ششم (در مطایبه) » بخش ۲۱

 

هرکس ز خاندان نبوت نصیب یافت

تعظیم او وظیفه هر بی نصیب نیست

هست او غریب دهر به راه محبتش

گر مال و ملک و جاه ببازی غریب نیست

جامی
 

جامی » بهارستان » روضهٔ ششم (در مطایبه) » بخش ۲۱

 

مادرش شهرگرد و خانه گداست

پدرش دیگ بند و دوک تراش

آن یکی از قبیله ارذال

وین دگر از طویله اوباش

جامی
 

جامی » بهارستان » روضهٔ ششم (در مطایبه) » بخش ۲۲

 

چو میزبان بنهد خوان مکرمت آن به

که از ملاحظه میهمان کنار کند

نه آن که بر سر خوان لقمه لقمه او را

به زیر چشم ببیند به دل شمار کند

جامی
 

جامی » بهارستان » روضهٔ ششم (در مطایبه) » بخش ۲۳

 

چنان ز پایه مردی فتاد خواجه برون

ز بس فسردگی و خام ریشی و سردی

که گر هزار فضیلت رسد ز مردانش

قدم برون ننهد از حدود نامردی

جامی
 

جامی » بهارستان » روضهٔ ششم (در مطایبه) » بخش ۲۴

 

به شهریاری گاو و خرم دهی مژده

رعیتی که بود خاص شهریار تویی

شمار لشکریانم ز خرس و خوگ کنی

نخست کس که درآید درین شمار تویی

جامی
 

جامی » بهارستان » روضهٔ ششم (در مطایبه) » بخش ۲۵

 

ظلم پیشه وزیر نشناسد

جز حق پادشاه مال یتیم

عدل داند اگر برد به تمام

فضل داند اگر کند به دو نیم

جامی
 

جامی » بهارستان » روضهٔ ششم (در مطایبه) » بخش ۲۶

 

آن شنیدستی که ترکی وصف جنت چون شنید

گفت با واعظ که آنجا غارت و تاراج هست؟

گفت نی، گفتا: بتر باشد ز دوزخ آن بهشت

کاندر او کوته بود از غارت و تاراج دست

جامی
 

جامی » بهارستان » روضهٔ ششم (در مطایبه) » بخش ۲۷

 

چون گدا بر در سرات رسد

هرچه داری بده بهانه مکن

تا نیاید به خاطرش چیزی

پیش او ذکر اهل خانه مکن

جامی
 

جامی » بهارستان » روضهٔ ششم (در مطایبه) » بخش ۲۸

 

هرکه در کار خویش پیش از وقت

می نماید به حکم طبع شتاب

می خورد روزه نارسیده به شب

می کشد موزه نارسیده به آب

جامی
 

جامی » بهارستان » روضهٔ ششم (در مطایبه) » بخش ۲۹

 

عیب مادر بود ار فرزندی

خلق و خویش نه به وفق پدر است

گوش استر که دراز است گواست

کش نه اسب است پدر بلکه خر است

جامی
 

جامی » بهارستان » روضهٔ ششم (در مطایبه) » بخش ۳۰

 

چو هیچ چیز نشد حاصلت چه می پرسی

که روزگار فلان در چه چیز می گذرد

شمار عمر کسان می کنی نمی دانی

که در مقابله عمر تو نیز می گذرد

جامی
 

جامی » بهارستان » روضهٔ ششم (در مطایبه) » بخش ۳۱

 

در جهان اهل فضل نایابند

گوش بر هر فضول نتوان کرد

هر که بوی ریا دهد ز لبش

نفسش را قبول نتوان کرد

جامی
 

جامی » بهارستان » روضهٔ ششم (در مطایبه) » بخش ۳۲

 

گمان خام طمع آن بود که بر همه خلق

فریضه است که با وی شوند احسان سنج

چو خامی طمع او به پختگی نرسد

فتد ز تنگدلی در مضیق محنت و رنج

جامی
 
 
۱
۲۹۷
۲۹۸
۲۹۹
۳۰۰
۳۰۱
۷۷۰