گنجور

جامی » بهارستان » روضهٔ چهارم (در ذکر بخشندگان) » بخش ۱۳

 

چون گدایی که نیم نان دارد

به تمامی دهد ز خانه خویش

بیشتر زان بود که شاه جهان

بدهد نیمی از خزانه خویش

جامی
 

جامی » بهارستان » روضهٔ چهارم (در ذکر بخشندگان) » بخش ۱۴

 

کیست اهل کرم آن کس که چو سایل به درش

آورد آنقدر امید که در دل گنجد

بگشاید کف احسان و ببخشد چندان

که نه در حوصله همت سایل گنجد

جامی
 

جامی » بهارستان » روضهٔ چهارم (در ذکر بخشندگان) » بخش ۱۵

 

آن را که به مدحت ز فلک سرگذرانید

چون نیست سخندان بود از جمله فروتر

دانی که سخندان که بود؟ آن که بداند

به را ز نکو باز و نکو را ز نکوتر

جامی
 

جامی » بهارستان » روضهٔ پنجم (در عشق و ذکر حال عاشقان) » بخش ۱

 

آن عشق را که منقبت خاص آدم است

هرجا که هست عفت و ستر از لوازم است

عشقی که هست شهوت طبع و هوای نفس

خاصیت طباع سباع و بهایم است

جامی
 

جامی » بهارستان » روضهٔ پنجم (در عشق و ذکر حال عاشقان) » بخش ۲

 

پرتو شاهد عشق است جمال دل مرد

کی کند میل جمال آن که به دل نیست جمیل

گر بدین قاعده حجت طلبد نادانی

حجتم بس بود: الجنس الی جنس یمیل

جامی
 

جامی » بهارستان » روضهٔ پنجم (در عشق و ذکر حال عاشقان) » بخش ۳

 

دلا به شاهد کامت که جفت داند ساخت

جز آن که از همه کام زمانه فرد آید

به درد کار برآید و گر تو را آن نیست

بنال تا دل اهل دلی به درد آید

جامی
 

جامی » بهارستان » روضهٔ پنجم (در عشق و ذکر حال عاشقان) » بخش ۴

 

به خدایی که آشکار و نهان

بنده اوست آدمی و پری

که ز هر کس که در جهان بینم

پیش من از همه عزیزتری

جامی
 

جامی » بهارستان » روضهٔ پنجم (در عشق و ذکر حال عاشقان) » بخش ۴

 

خرم آن دلداده محروم از دیدار دوست

کز پس دیوار حرمان گوش بر گفتار اوست

جامی
 

جامی » بهارستان » روضهٔ پنجم (در عشق و ذکر حال عاشقان) » بخش ۵

 

به لب چو شکر ناب به رخ چو ماه منیر

هنوز شکر او را نشسته دایه ز شیر

جامی
 

جامی » بهارستان » روضهٔ پنجم (در عشق و ذکر حال عاشقان) » بخش ۵

 

یار چون رفت آن به خوبی از همه عالم فزون

در فراقش از همه عالم فزون خواهم گریست

ریزد اکنون خون دل از گونه زردم به خاک

چون روم در خاک هم زین گونه خون خواهم گریست

جامی
 

جامی » بهارستان » روضهٔ پنجم (در عشق و ذکر حال عاشقان) » بخش ۶

 

هردو را زیر زمین از سر عزت بردند

تا نه در روز جزا خوار و دژم برخیزند

در ته خاک به یک بسترشان جا کردند

تا به هم شاد بخسبند و به هم برخیزند

جامی
 

جامی » بهارستان » روضهٔ پنجم (در عشق و ذکر حال عاشقان) » بخش ۷

 

در سطبری نمونه افعی

در درازی قرینه ثعبان

بود تصویر مار صنعت او

لوح تصویر او تن عریان

جامی
 

جامی » بهارستان » روضهٔ پنجم (در عشق و ذکر حال عاشقان) » بخش ۷

 

عشق سریست که گفتن نتوان

به دو صد پرده نهفتن نتوان

جامی
 

جامی » بهارستان » روضهٔ پنجم (در عشق و ذکر حال عاشقان) » بخش ۸

 

آن که ریزد بیگنه خونم به تیغ هجر یار

به که از خون چو من شوریده حالی بگذرد

من که از یک روزه هجران اینچنین رفتم ز دست

وای جان من اگر ماهی و سالی بگذرد

جامی
 

جامی » بهارستان » روضهٔ پنجم (در عشق و ذکر حال عاشقان) » بخش ۱۰

 

نوبت خوبی امرد چو سرآید آن به

که پی عشوه بناگوش و ذقن نتراشد

لوح عارض چو شد از موی تراشیده درشت

چوب ساییست که جز صفحه دل نخراشد

جامی
 

جامی » بهارستان » روضهٔ پنجم (در عشق و ذکر حال عاشقان) » بخش ۱۱

 

در لغت خوانده ام که ریش پر است

پیش دانشور لغت پرداز

لیکن آن پر کزو به وکر عدم

می کند مرغ نیکویی پرواز

جامی
 

جامی » بهارستان » روضهٔ پنجم (در عشق و ذکر حال عاشقان) » بخش ۱۱

 

رونق حسن تو رفته ست ای پسر

از نهال خشک سرسبزی مجوی

خط سبزت با سیاهی تیره شد

حرف پندار جمال از دل بشوی

یک دو مویت کز زنخدان سرزده

[...]

جامی
 

جامی » بهارستان » روضهٔ پنجم (در عشق و ذکر حال عاشقان) » بخش ۱۲

 

درد عشق است مرا بهره ز جانان، نخورم

غصه گر زو دگری حسن تجمل بیند

او گلستان جمال است عجب نیست کزو

خارکش خار برد طالب گل گل چیند

جامی
 

جامی » بهارستان » روضهٔ پنجم (در عشق و ذکر حال عاشقان) » بخش ۱۳

 

بعد از چهار چیز ز جانان چهار چیز

خوشتر بود ز راحت رحمت پس از عذاب

وصلی پس از فراق و وفایی پس از خلاف

صلحی پس از نزاع و رضایی پس از عتاب

جامی
 

جامی » بهارستان » روضهٔ پنجم (در عشق و ذکر حال عاشقان) » بخش ۱۳

 

هرچند فریب عقل و خصم دینی

بازآ که دل شکسته را تسکینی

این بس که بلا و محنت ما بینی

با ما به طفیل دیگران بنشینی

جامی
 
 
۱
۲۹۵
۲۹۶
۲۹۷
۲۹۸
۲۹۹
۷۷۰