سعدی » گلستان » باب ششم در ضعف و پیری » حکایت شمارهٔ ۲
ز خود بهتری جوی و فرصت شمار
که با چون خودی گم کنی روزگار
سعدی » گلستان » باب ششم در ضعف و پیری » حکایت شمارهٔ ۲
وفاداری مدار از بلبلان چشم
که هر دم بر گلی دیگر سرایند
سعدی » گلستان » باب ششم در ضعف و پیری » حکایت شمارهٔ ۲
با تو مرا سوختن اندر عذاب
به که شدن با دگری در بهشت
بوی پیاز از دهن خوبروی
نغزتر آید که گل از دست زشت
سعدی » گلستان » باب ششم در ضعف و پیری » حکایت شمارهٔ ۲
با این همه جور و تندخویی
بارت بکشم که خوبرویی
سعدی » گلستان » باب ششم در ضعف و پیری » حکایت شمارهٔ ۲
تا توانم دلت به دست آرم
ور بیازاری ام نیازارم
ور چو طوطی شکر بود خورشت
جان شیرین فدای پرورشت
سعدی » گلستان » باب ششم در ضعف و پیری » حکایت شمارهٔ ۳
سالها بر تو بگذرد که گذار
نکنی سوی تربت پدرت
تو به جای پدر چه کردی خیر؟
تا همان چشم داری از پسرت
سعدی » گلستان » باب ششم در ضعف و پیری » حکایت شمارهٔ ۴
ای که مشتاق منزلی مشتاب
پند من کار بند و صبر آموز
اسب تازی دو تگ رود به شتاب
و اشتر آهسته میرود شب و روز
سعدی » گلستان » باب ششم در ضعف و پیری » حکایت شمارهٔ ۵
طرب نوجوان ز پیر مجوی
که دگر ناید آب رفته به جوی
زرع را چون رسید وقت درو
نخرامد چنان که سبزه نو
سعدی » گلستان » باب ششم در ضعف و پیری » حکایت شمارهٔ ۵
دور جوانی بشد از دست من
آه و دریغ آن زمن دل فروز
قوت سرپنجه شیری گذشت
راضی ام اکنون به پنیری چو یوز
پیرزنی موی سیه کرده بود
[...]
سعدی » گلستان » باب ششم در ضعف و پیری » حکایت شمارهٔ ۵
چون پیر شدی ز کودکی دست بدار
بازی و ظرافت به جوانان بگذار
سعدی » گلستان » باب ششم در ضعف و پیری » حکایت شمارهٔ ۶
چه خوش گفت زالی به فرزند خویش
چو دیدش پلنگ افکن و پیل تن
گر از عهد خردیت یاد آمدی
که بیچاره بودی در آغوش من
نکردی در این روز بر من جفا
[...]
سعدی » گلستان » باب ششم در ضعف و پیری » حکایت شمارهٔ ۸
پِرِ هَفتا ثَله جُونی میکُند
عَشغِ مقری وَ خُیْ بِنی چِشِ رُوشْت
زور باید نه زر که بانو را
گزری دوستتر که ده من گوشت
سعدی » گلستان » باب هفتم در تأثیر تربیت » حکایت شمارهٔ ۱
چون بود اصل گوهری قابل
تربیت را در او اثر باشد
هیچ صیقل نکو نداند کرد
آهنی را که بدگهر باشد
سگ به دریای هفتگانه بشوی
[...]
سعدی » گلستان » باب هفتم در تأثیر تربیت » حکایت شمارهٔ ۲
وقتی افتاد فتنهای در شام
هر کس از گوشهای فرا رفتند
روستازادگان دانشمند
به وزیری پادشا رفتند
پسران وزیر ناقص عقل
[...]
سعدی » گلستان » باب هفتم در تأثیر تربیت » حکایت شمارهٔ ۲
سخت است پس از جاه تحکم بردن
خو کرده به ناز جور مردم بردن
سعدی » گلستان » باب هفتم در تأثیر تربیت » حکایت شمارهٔ ۳
هر که در خردیش ادب نکنند
در بزرگی فلاح از او برخاست
چوب تر را چنان که خواهی پیچ
نشود خشک جز به آتش راست
سعدی » گلستان » باب هفتم در تأثیر تربیت » حکایت شمارهٔ ۴
پادشاهی پسر به مکتب داد
لوح سیمینش بر کنار نهاد
بر سر لوح او نبشته به زر
جور استاد به ز مهر پدر
سعدی » گلستان » باب هفتم در تأثیر تربیت » حکایت شمارهٔ ۴
استاد معلم چو بود بی آزار
خرسک بازند کودکان در بازار
سعدی » گلستان » باب هفتم در تأثیر تربیت » حکایت شمارهٔ ۵
هر که علم شد به سخا و کرم
بند نشاید که نهد بر درم
نام نکویی چو برون شد به کوی
در نتوانی که ببندی به روی
سعدی » گلستان » باب هفتم در تأثیر تربیت » حکایت شمارهٔ ۵
گرچه دانی که نشنوند بگوی
هر چه دانی ز نیکخواهی و پند
زود باشد که خیره سر بینی
به دو پای اوفتاده اندر بند
دست بر دست می زند که دریغ
[...]