گفتم کجات جویم ای ماه دلستان

گفتا قرارگاه منست جان دوستان

گفتم قرارگاهت در جان چرا کنی

گفتا که تا نیابد از من کسی نشان‌

گفتم که رهنمون رهی باش پیش خویش

[...]

ایّها الرّکب المخبو

ن علی الارض المجدّون‌

کأنتم نحن کنّا

و کما کنّا تکونون‌

زان می که حرام نیست در مذهب ما

تا باز عدم خشک نیابی لب ما

اکنون باری بنقد دردی دارم

کان درد بصد هزار درمان ندهم‌

بعلو الجدّ و الرّفعة و الطیر السعید

عشت حتی تتملّی الف نیروز و عید

تا تو مرد صورتی از خود نبینی راستی

مرد معنی باش و گام از هفت گردون درگذار.

نکند عشق نفس زنده قبول

نکند باز موش مرده شکار

مهر ذات تست الهی، دوستان را اعتقاد

یاد وصف تست یا رب غمگنان را غمگسار

گفتی بکنم کار تو بنوا فردا

و آن کیست ترا ضمان کند تا فردا

با یاد تو زیر خاک در خواهم شد

با درد تو سر ز خاک بر خواهم کرد

بلعجب بادی است در هنگام مستی باد فقر

کز میان خشک رودی ماهیان تر گرفت‌

ابتدا غوّاص ترک جان و فرزندان بگفت

پس بدریا در فروشد تا چنین گوهر گرفت

سالها مجنون طوافی کرد در کهسار و دشت

[...]

شراب از خون و جام از کاسه سر

بجای بانگ رود آواز اسبان‌

بجای دسته گل قبضه تیغ

بجای قرط بر تن درع و خفتان‌

از این مرگ صورت فکن تا نترسی

از این زندگی ترس کاکنون در آنی‌

از این زندگی زندگانی نخیزد

که گرگست و ناید ز گرگان شبانی‌

هر که را نور تجلّی بر دلش آید پدید

بس عجب نه گر چو موسی که برو ریحان شود

مالی اریکم کلّکم قیاما

الکهل و الشّبان و الغلاما

قد بعث اللَّه لکم اماما

محمدا قد شرع الاسلاما

و اظهر الایمان و استقاما

[...]

بمیر ای حکیم از چنین زندگانی

کزین زندگانی چو ماندی بمانی‌

از این کلبه جیفه مرگت رهاند

که مرگست سرمایه زندگانی‌

کند عقل را فارغ از لا ابالی

[...]

یا رب ان جهادی غیر منقطع

فکل ارضک لی ثغر و طرسوس‌

تا با تو تویی ترا بحق ره ندهند

چون بی‌تو شدی ز دیده بیرون ننهند

ای باز هوا گرفته و باز آمده به دام دوست

رنج سفر کشیده و باز دیده خود بکام دوست‌

دل باغ تو شد پاک ببر، زان که درین دل

یا زحمت ما گنجد یا نقش خیالت‌

جان نیز بنزد تو فرستیم بدین شکر

صد جان نکند آنچه کند بوی وصالت‌