قوله تعالی: وَ لِلَّهِ الْأَسْماءُ الْحُسْنی مقاتل گفت: سبب نزول این آیت آن بود که مردی مسلمان نماز میکرد، و در نماز اللَّه را میخواند، و رحمن را میخواند. مردی از مشرکان مکه این از وی بشنید، گفت: أ لیس یزعم محمد و أصحابه انّهم یعبدون ربّا واحدا؟ فما بال هذا یدعو ربین اثنین؟! گفت: محمد و اصحاب وی میگویند که: ما یک خدای میپرستیم، چون است که این مرد دو خدای را میخواند؟! جبرئیل آمد بجواب وی آیت آورد: وَ لِلَّهِ الْأَسْماءُ الْحُسْنی خدای را نامهاست، و آن نامها همه پاک و نیکو و بسزاست، و بر وفق این مصطفی (ص) گفت: «ان للَّه تبارک و تعالی تسعة و تسعین اسما، مائة غیر واحد، انّه وتر یحبّ الوتر، من احصاها کلها دخل الجنّة».و روی «من حفظها و من احصاها دخل الجنّة».
نامهای خدا همه صفات ویاند، و فرق اینست میان نام و صفت، مگر آنکه در اسم دلالت اشارت است، و در صفت دلالت فائده.
و گفتهاند: این آیت دلیل است که اسم و مسمی یکی است نام و نامور، که میگوید: لِلَّهِ الْأَسْماءُ، و اگر هر دو یکی نبودی اسماء غیر اللَّه را بودی نه اللَّه را، و فائده للَّه باطل شدی، و این نامها بر بندگان خویش اظهار کرد، و ایشان را در آموخت تا بر خوانند او را بدان نامها، و بدانند او را، و بشناسند، چنان که گفت تعالی و تقدس: فَادْعُوهُ بِها او را که خوانید بآن نامها خوانید که خود گفت، و خود را آن نام نهاد. چون خود را جواد نام نهاد، بگو یا جواد! مگو سخیّ! اگر چه بدان معنی است، که جواد خود را گفت و سخی نگفت. و بناء این بر توقیف است. رحیم میگوی، رقیق مگوی. قوی میگوی، جلد مگوی، و علی هذا هر نام و صفت و نعت که خود را گفت میگوی، و بآن درمگذر، و زیادت و نقصان در آن میار. اینست که میگوید: فَادْعُوهُ بِها وَ ذَرُوا الَّذِینَ یُلْحِدُونَ فِی أَسْمائِهِ. «ذر» آنست که گذار، سخن مستهینان است و خوار دارندگان و بینیازان.
هر جای که در قرآن آید بر معنی بینیازی نمودن است از آن کس، نه پیغام و تهدید باز گرفتن است ازو. میگوید: گذار ایشان را که کار کژ میدانند، و سخن کژ میگویند در نامهای او، و آن الحاد آن بود که در نام اللَّه زیادت و نقصان آوردند. لات از اللَّه شکافتند، و بر بت نهادند، و عزی از عزیز، و مناة از منّان، همنامی اللَّه را، و آفرینها کردند بر بتان که آن آفرین نامهای اللَّه راست. و گفتهاند: الحاد آنست که بتان را خدایان میخواندند، و الهیّت صفت خداست، و بآن یگانه و یکتاست، و گفتهاند: الحاد آنست که وی را فرزند و جفت گفتند، و نامی که نه از نامهای اوست و او را نه سزاست برو نهادند. کتسمیة النّصاری ایّاه ابا المسیح.
قراءت حمزه یلحدون بفتح یا وحا، و باقی بضمّ یا و کسر حا خوانند، و بمعنی هر دو یکسان است. یقال: لحد و ألحد، اذا جار و مال عن القصد الی الجور، و عن الحقّ الی الباطل سَیُجْزَوْنَ ما کانُوا یَعْمَلُونَ.
وَ مِمَّنْ خَلَقْنا أُمَّةٌ یَهْدُونَ بِالْحَقِّ وَ بِهِ یَعْدِلُونَ قال رسول اللَّه (ص): «انّها امتی و قد أعطی القوم بین ایدیکم مثلها» یعنی قوله: وَ مِنْ قَوْمِ مُوسی أُمَّةٌ یَهْدُونَ بِالْحَقِّ الایة، و گفتهاند: این حق که درین آیت گفت کتاب خداست و فرمان او، و این امّت ایدر آن فرقت ناجیه است از هفتاد و سه فرقت از امت محمّد (ص)، چنان که در خبر است ربیع انس گفت: مصطفی (ص) این آیت برخواند، آن گه گفت: «انّ من امتی قوما علی الحقّ حتی نزل عیسی بن مریم».
و قال صلّی اللَّه علیه و سلّم: «لا تزال من امّتی امّة قائمة بأمر اللَّه لا یضرّهم من خذلهم و لا من خالفهم، حتی یأتی امر اللَّه عزّ و جلّ، و هم ظاهرون علی النّاس». عطاء: هم المهاجرون و الانصار و التّابعون لهم باحسان. وَ الَّذِینَ کَذَّبُوا بِآیاتِنا ای: بالقرآن و الرّسول و معجزاته، سَنَسْتَدْرِجُهُمْ ای نأخذهم قلیلا قلیلا حتی بلغوا الغایة، نأخذهم بالعقوبة مِنْ حَیْثُ لا یَعْلَمُونَ انّهم یؤخذون. کلبی گفت: استدراج آنست که عمل بد بر ایشان آراید، پندارند نیکی است، و همی کنند، تا آن گه که شومی آن عمل بایشان رسد و هلاک شوند، و ذلک قوله: أَ فَمَنْ زُیِّنَ لَهُ سُوءُ عَمَلِهِ فَرَآهُ حَسَناً، جای دیگر گفت: وَ هُمْ یَحْسَبُونَ أَنَّهُمْ یُحْسِنُونَ صُنْعاً. ابن عباس گفت: کلما احدثوا خطیئة جدّد لهم نعمة، و أنساهم الاستغفار، هر گه که گناهی کنند نعمتی بر ایشان تازه کند و بیفزاید، و در آن غرّه شوند، از فعل بد وا نایستند و استغفار نکنند، و عذر نخواهند، تا ناگاه عقوبت رسد بایشان، و هلاک شوند.
روی عقبة بن عامر عن النّبی (ص) قال: «اذا رأیت اللَّه تعالی یعطی العبد من الدّنیا علی معاصیه ما یحبّ فانّما هو استدراج»، ثمّ قرأ: فَلَمَّا نَسُوا ما ذُکِّرُوا بِهِ فَتَحْنا عَلَیْهِمْ أَبْوابَ کُلِّ شَیْءٍ الایة.
وَ أُمْلِی لَهُمْ الاملاء الامهال، اخذ من الملوین، و هما اللّیل و النّهار، و یقال: ملاک اللَّه ای عمّرک اللَّه. قال الشاعر:
بعلو الجدّ و الرّفعة و الطیر السعید
عشت حتی تتملّی الف نیروز و عید
إِنَّ کَیْدِی مَتِینٌ ای: اخذی قوی شدید. همانست که گفت: إِنَّ أَخْذَهُ أَلِیمٌ شَدِیدٌ. کید ساز نهانی است و این صفت آدمیان است، و ربّ العزّة اضافت آن با خود کرد، و فرق آنست که: کید آدمی با حیلت است، و کید اللَّه پاک از حیلت، چنان که غضب آدمی با ضجر است، و غضب اللَّه پاک از ضجر. و منع آدمی از بخل است، و ربّ العالمین مانع است از بخل پاک، و صبر آدمی از عجز است، و رب العزة صبور از عجز پاک، و علی هذا صفات آدمی قرین عیب است، و اللَّه را صفات بر کمال است، و نعوت بسزا، از عیب پاک، و از شبهت دور، و از نقص منزّه، و از آفات مقدّس، تعالی عما یقول الظالمون علوا کبیرا. وَ أُمْلِی لَهُمْ إِنَّ کَیْدِی مَتِینٌ این در شأن مستهزیان آمد. ربّ العزّة ایشان را روزگاری دراز فرا گذاشت، تا در گزاف کاری و تباه کاری بغایت رسیدند، و بعمر دراز غره شدند، و کفر و شرک پروردند، و بعاقبت رب العزة ایشان را ناگاه گرفت، و بیک شب همه را هلاک کرد، و قصّه ایشان در آخر سورة الحجر گفته شود ان شاء اللَّه.
أَ وَ لَمْ یَتَفَکَّرُوا ما بِصاحِبِهِمْ قتاده گفت: آن روز که: این آیت آمد که وَ أَنْذِرْ عَشِیرَتَکَ الْأَقْرَبِینَ، رسول خدا بر کوه صفا شد، و بآواز بلند قوم قوم و قبیله قبیله میخواند که: یا بنی عبد المطلب! یا بنی عبد مناف! یا بنی فلان! یا بنی فلان! ایشان را میخواند، و بعذاب و نقمت اللَّه میترسانید، و بیم میداد از اوّل شام تا بامداد.
کافران گفتند: انّ صاحبکم هذا لمجنون. این مرد مگر دیوانه است، که همه شب چون دیوانگان بانگ میداشت. ربّ العالمین بجواب ایشان این آیت فرستاد: أَ وَ لَمْ یَتَفَکَّرُوا ما بِصاحِبِهِمْ ای ما بمحمّد مِنْ جِنَّةٍ ای جنون، إِنْ هُوَ إِلَّا نَذِیرٌ مُبِینٌ یخوّفهم حلول النقمة و العذاب.
ابن عباس گفت: مردی آمد به مکه از دشنؤه نام وی ضماد، و افسونگر بود، و در مکه این آواز درافتاده که محمد دیوانه گشته است. ضماد برخاست، و بر مصطفی شد، گفت: انّی رجل ارقی و اداوی، فان احببت داویتک. گفت: من مردیام افسونگر، رقیها دانم، و دردها را مداوات شناسم، اگر خواهی تانرا مداوات کنم. رسول خدا این تحمید درگرفت، و برخواند: الحمد للَّه نحمده و نستعینه و نتوکّل علیه، و نؤمن به، و نعوذ باللّه من شرور انفسنا و من سیّئات اعمالنا. من یهد اللَّه فلا مضلّ له، و من یضلل فلا هادی له. و أشهد ان لا اله الا اللَّه و أنّ محمّدا عبده و رسوله.
ضماد چون بشنید از وی شیفته آن سخن گشت، گفت: اعد علیّ، فأعاد. پس گفت: و اللَّه لقد سمعت قول الکهنة و السّحرة و الشعراء و البلغاء، فما سمعت مثل هذا الکلام قط! هات یدک ابایعک، فبایعه علی الاسلام. فقال: و علی قومی، فقال: و علی قومک.
و عن الربیع بن انس، قال: قدم ابو العراف الیمانی و کان من اشراف اهل الیمن، فرأی رسول اللَّه (ص) فی حلّة حمراء، و هو یقول: ایها الناس قولوا لا اله الا اللَّه تفلحوا، و اذا خلفه شیخ، یقول: ایاکم و ایّاه، فانّه مجنون کذّاب. فسأل ابو العراف عن الشیخ، فقیل: عمّه ابو لهب، فقال: ما تقول فی ابن اخیک؟ قال: لم نزل نداویه من الجنون. فقال له: تبّا لک سائر دهرک، انّ کلام المجانین متفاوت، غیر مستقیم، و ما یشبه ابن اخیک المجانین بوجه من الوجوه. فقال له ابو لهب: فما هذا الّذی یقول؟ قال: وحی و رسالة و حق و صدق، اشهد ان لا اله الا اللَّه، و أنّه عبده و رسوله. ثمّ اتی النّبی بعد ما اظهر دعوته، و استفحل امره فی ثمانین فارسا من قومه مسلمین.
أَ وَ لَمْ یَتَفَکَّرُوا استفهام است بمعنی تقریع، و گفتهاند: استفهام است بمعنی تحریض، یعنی: او لم یتفکّروا بقلوبهم فیعلموا ما بصاحبهم من جنون؟. و اگر أَ وَ لَمْ یَتَفَکَّرُوا وقف کنی نیکوست، پس آن «ما» نفی است بر استیناف گویی. ما بِصاحِبِهِمْ مِنْ جِنَّةٍ إِنْ هُوَ إِلَّا نَذِیرٌ منذر من اللَّه، مُبِینٌ موضح انذاره. مبین درین آیت مصطفی است. جای دیگر صفت سحر نهاد، گفت: قالُوا إِنَّ هذا لَسِحْرٌ مُبِینٌ. جای دیگر نام خداوند است جلّ جلاله: وَ یَعْلَمُونَ أَنَّ اللَّهَ هُوَ الْحَقُّ الْمُبِینُ. این دلیل است که همنامی همسانی واجب نکند، و ازین نمط در قرآن فراوان است.
أَ وَ لَمْ یَنْظُرُوا فِی مَلَکُوتِ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ الملکوت الملک، و لا یستعمل الا فی حقّ اللَّه عزّ و جلّ، وَ ما خَلَقَ اللَّهُ مِنْ شَیْءٍ ای: و فیما خلق اللَّه من شیء من الاشیاء.
میگوید: تفکر کنید و دلیل گیرید بآنچه خلق را خبر دادم از ملکوت آسمان و زمین، و در آنچه آفریدم از هر چه آفریدم. یعنی که در هر چه آفرید دلالت روشن است بر وحدانیت و فردانیت اللَّه. وَ أَنْ عَسی أَنْ یَکُونَ قَدِ اقْتَرَبَ أَجَلُهُمْ ای. ان کانوا یسوّفون بالتّوبة فعسی ان یکون قد اقترب اجلهم، فالمعنی. أ و لم ینظروا فیمادّ لهم اللَّه عز و جل به علی توحیده، فکفروا بذلک، و لعلهم قد قربت اجالهم فیموتون علی الکفر، و هو قوله: فَبِأَیِّ حَدِیثٍ بَعْدَهُ ای: بعد القران یُؤْمِنُونَ؟ وَ أَنْ عَسی فی محلّ جرّ، و تقدیره: فی ملکوت و فیما خلق اللَّه و فی أن عسی. و أَنْ یَکُونَ اسم عسی، و اسم کان مضمر فیه یفسره اجلهم، و یحتمل أن یکون اسمه مضمرا، ای یکون الامر و الشّأن، ای لا تأمنوا انقضاء العمر، و بادروا الی التوبة. ثمّ بیّن العلّة فی اعراضهم عن القرآن و ترکهم الایمان. فقال عزّ من قائل: مَنْ یُضْلِلِ اللَّهُ ای: من خذله فسلک غیر الطّریق المستقیم، فَلا هادِیَ لَهُ ای لا مرشد له، وَ یَذَرُهُمْ بیا قراءة بو عمرو و عاصم و حمزه و کسایی است، و از ایشان حمزه و کسایی بجزم راء خوانند، مردودا علی مَنْ یُضْلِلِ. باقی بنون و ضم راء خوانند، بر معنی استیناف. فِی طُغْیانِهِمْ یَعْمَهُونَ الطغیان الغلو فی الکفر و یعمهون یتحیرون.
یَسْئَلُونَکَ عَنِ السَّاعَةِ أَیَّانَ مُرْساها الساعة هاهنا السّاعة الّتی یموت فیها الخلق، و معنی مرسیها مثبتها. یقال: رسا الشّیء یرسو اذا ثبت، فهو راس، و کذلک «جبال راسیات» ای ثابتات، و ارسیته اذا اثبته، و المعنی: یسئلونک عن السّاعة متی وقوعها؟ میگوید: از تو میپرسند ای محمد! که قیامت کی خواهد بود؟ و آن قریش بودند که میپرسیدند، و بقولی جهودان پرسیدند. ربّ العالمین گفت: قل یا محمّد! إِنَّما عِلْمُها عِنْدَ رَبِّی لا یعلمها غیره. همانست که آنجا گفت: إِنَّ اللَّهَ عِنْدَهُ عِلْمُ السَّاعَةِ، و مصطفی را گفتند: اخبرنی عن السّاعة. جواب داد که: «ما المسؤل عنها بأعلم من السّائل».
لا یُجَلِّیها ای لا یظهرها و لا یقیمها، و لا یرسیها، لِوَقْتِها ای لمعرفة وقتها إِلَّا هُوَ جلّت عظمته. ثَقُلَتْ فِی السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ یعنی ثقل علم وقتها فی السماوات و الارض، فلم یحمله علم عالم غیر اللَّه. میگوید: دانستن هنگام رستاخیز بر اهل آسمان و زمین گران شد. علم هیچ کس از آفریدگان بدان نرسید، و هیچ آفریده بر نتاوست آن را، نه فریشته مقرّب نه پیغامبر مرسل. و قیل: ثقل وقوعها و کبر علی اهل السّماوات و الارض لما فیها من الاهوال من الحساب و العقاب و القصاص، و قیل: ثقلت فی السّماوات و الارض، لانّها سبب خرابهما و فسادهما، من قوله: إِذَا السَّماءُ انْفَطَرَتْ، و إِذَا السَّماءُ انْشَقَّتْ و امثالها.
لا تَأْتِیکُمْ إِلَّا بَغْتَةً ای: فجأة علی غفلة منکم.
قال رسول اللَّه (ص): «انّ السّاعة تهیج بالنّاس، و الرّجل یصلح حوضه، و الرّجل یسقی ماشیته، و الرّجل یقیم سلعته فی سوقه، و الرّجل یخفض میزانه و یرفعه».
و عن عائشة، قالت: سمعت رسول اللَّه (ص) یقول: «لا یذهب اللّیل و النّهار حتی یعبد اللّات و العزّی»، فقلت یا رسول اللَّه! ان کنت لأظنّ حین انزل اللَّه هُوَ الَّذِی أَرْسَلَ رَسُولَهُ بِالْهُدی الایة، انّ ذلک تامّ، قال: «انّه سیکون من ذلک ما شاء اللَّه، ثمّ یبعث اللَّه ریحا طیّبة، فتوفّی کلّ من کان فی قلبه مثقال حبّة من خردل من ایمان فیبقی من لا خیر فیه، فیرجعون الی دین آبائهم، و لا تقوم السّاعة علی احد یقول اللَّه اللَّه، و لا تقوم الساعة حتّی تکلّم السّباع الانس، و حتی یکلم الرّجل عذبة سوطه و شراک نعله، و یخبره فخذه بما احدث اهله بعده».
و جاء اعرابی، فقال: یا رسول اللَّه! متی السّاعة؟ قال: «اذا ضیّعت الامانة فانتظر السّاعة». قال: کیف اضاعتها؟ قال: «اذا و سدّ الامر الی غیر اهله فانتظر السّاعة.
یَسْئَلُونَکَ کَأَنَّکَ حَفِیٌّ عَنْها الحفی العالم بالشّیء، المعنی به. تقول: حفی عن الشّیء سأل، و حفی بالشیء عنی به، و حفی بالشّیء حفاوة فرح به. و قوله عنها، فیه قولان: احدهما فیه تقدیم و تأخیر، تقدیره: یسئلونک عنها کأنّک حفیّ ای عالم، و الثانی واقع موقعه بمعنی الباء، ای کأنّک حفیّ بها، ای عالم بها. و قیل: کَأَنَّکَ حَفِیٌّ ای فرح بسؤالهم، و قیل: معناه کأنّک تحفّیت ای اکثرت و استقصیت السّؤال عنها، فوقفت علی میقاتها. قُلْ إِنَّما عِلْمُها عِنْدَ اللَّهِ وَ لکِنَّ أَکْثَرَ النَّاسِ لا یَعْلَمُونَ کرّر لأنّ المراد بالاوّل علم وقتها، و بالثانی علم کونها.
قُلْ لا أَمْلِکُ لِنَفْسِی کلبی گفت: اهل مکّه گفتند که: یا محمّد! الا اخبرک ربّک بالسعر الرّخیص قبل ان یغلو فتشتری و تربح؟ و بالارض الّتی ترید ان تجدب فترتحل عنها الی ما قد اخصب؟ فأنزل اللَّه هذه الایة. معنی آیت آنست که من بر خود پادشاه نهام، و نتوانم هیچ چیز، نه جلب منفعت نه دفع مضرت از خود، مگر آنکه اللَّه خواهد که توانم، یعنی آن توانم که اللَّه توانایی آن در من آفریند. این تبرؤ است از حول و قوّة و ملک و حکم. گفتهاند که: این نفع و ضرّ هدایت و ضلالت است. میگوید: لا املک هدی و لا ضلالة.
وَ لَوْ کُنْتُ أَعْلَمُ الْغَیْبَ لَاسْتَکْثَرْتُ مِنَ الْخَیْرِ کافران گفتند: چرا خداوند تو ای محمّد! ترا خبر نکند در روز فراخی نعمت از روز قحط و شدّت؟ تا تو ذخیره نهی، و کار روز قحط و شدّت بسازی؟ بجواب ایشان گفت: لَوْ کُنْتُ أَعْلَمُ الْغَیْبَ لَاسْتَکْثَرْتُ مِنَ الْخَیْرِ یعنی المال، و هیّأت لسنة القحط ما یکفیها، وَ ما مَسَّنِیَ السُّوءُ ای: و ما اصابنی الضرّ و الفقر. گفت: اگر من غیب دانستمی، در روز فراخی من کفایت بدست آوردمی تا در روز تنگی و قحط بدی بمن نرسیدی. و گفتهاند: غیب ایدر مرگ است، و خیر عمل صالح یعنی: لو کنت اعلم متی اموت لاستکثرت من العمل الصالح، وَ ما مَسَّنِیَ السُّوءُ ای اجتنبت ما یکون من الشرّ، و اتّقیته، و گفتهاند: غیب علم رستاخیز است، و معنی آنست که اگر من آن غیب که از من میپرسید دانستمی لَاسْتَکْثَرْتُ مِنَ الْخَیْرِ، ای لأخبرتکم عمّا سئلت، وَ ما مَسَّنِیَ السُّوءُ ای لم یلحقنی تکذیب. إِنْ أَنَا إِلَّا نَذِیرٌ للکافرین وَ بَشِیرٌ لِقَوْمٍ یُؤْمِنُونَ.
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.