گنجور

صامت بروجردی » کتاب المواد و التاریخ » شمارهٔ ۳۷

 

نه کار بدین و نه به ایمان دارم

نه خصلت مومن نه مسلمان دارم

دامان محبت علی را اما

بیرون ننکم ز دست تا جان دارم

صامت بروجردی
 

صامت بروجردی » کتاب المواد و التاریخ » شمارهٔ ۳۹

 

یا رب اگر از اهل گناهم چه کنم

یا عاصیم و گمشده راهم چه کنم

حاشا نتوان نمود خود می‌دانم

مردود و لئیم و روسیاهم چه کنم

صامت بروجردی
 

صامت بروجردی » کتاب المواد و التاریخ » شمارهٔ ۴۰

 

گر لقمه نان شود به یکصد تومان

هرگز نکنم دعا که گردد ارزان

بنده به سراغ بندگی باید رفت

رزاق خدا بود چه ارزان چه گران

صامت بروجردی
 

صامت بروجردی » کتاب المواد و التاریخ » شمارهٔ ۴۱

 

هر چند تلاش کردم اندر ثقلین

از بهر علاج درد خلق کونین

دیدم که بود تمام درها مسدود

از هر طرفی به غیر درگاه حسین

صامت بروجردی
 

صامت بروجردی » کتاب المواد و التاریخ » شمارهٔ ۴۲

 

هرچند که بر غمم سبب گشت حسین

چون نور ز دیده محتجب گشت حسین

صد شکر که اندر سفر کرب و بلا

قربان حسین تشنه لب گشت حسین

صامت بروجردی
 

صامت بروجردی » کتاب المواد و التاریخ » شمارهٔ ۴۳

 

شاهنشه کربلا حسین است حسین

قربان ره خدا حسین است حسین

فریادرس تمام خلق عرصات

فردا به صف جزا حسین است حسین

صامت بروجردی
 

صامت بروجردی » کتاب المواد و التاریخ » شمارهٔ ۴۴

 

جانا به من ارجو کنی افزون کن

زین بیش مرا به عشق خود مفتون کن

شکرانه اینکه چون منی در دامت

مرغان دیگر را ز قفس بیرون کن

صامت بروجردی
 

صامت بروجردی » کتاب المواد و التاریخ » شمارهٔ ۴۵

 

یا رب سگ نفس را مسلمانش کن

در آخر کار از اهل ایمانش کن

بسته است کمر که در جهنم بروم

از این عمل زشت پشیمانش کن

صامت بروجردی
 

صامت بروجردی » کتاب المواد و التاریخ » شمارهٔ ۴۶

 

ای آنکه بود لطف و کرم عادت تو

افتاده سرم به زیر از خجلت تو

از جمله کار و بار خود نومیدم

اما دارم امید بر رحمت تو

صامت بروجردی
 

صامت بروجردی » کتاب المواد و التاریخ » شمارهٔ ۴۷

 

از کتم عدم چه آشکارم کردی

مختار تمام کار و بارم کردی

خواهی گرم از گنه بسوزی به چه رو

بر بخشش خود امیدوارم کردی

صامت بروجردی
 

صامت بروجردی » کتاب المواد و التاریخ » شمارهٔ ۴۸

 

خواهی به تمام سروران سر باشی

آسوده ز گیر و دار محشر باشی

باید ز صفا و صدق و اخلاص و ادب

خاک قدم آل پیمبر باشی

صامت بروجردی
 

صامت بروجردی » کتاب المواد و التاریخ » شمارهٔ ۴۹

 

هر کس زده دست خود به دامان کسی

جسته است برای درد خود ملتمسی

من هم به حسین بن علی دارم چشم

چون نیست جز او به حشر فریادرسی

صامت بروجردی
 

صامت بروجردی » کتاب المواد و التاریخ » شمارهٔ ۵۰

 

یا رب به من و روی سیاهم نظری

کز خیر نمانده در وجودم اثری

گر عفو تو شامل گنه‌کاران است

دیگر نبود ز من گنه‌کارتری

صامت بروجردی
 

صامت بروجردی » کتاب المواد و التاریخ » شمارهٔ ۵۱

 

ایهشت بهتش رحمتت را سببی

دوزخ ز لهیب غضب بو لهبی

«یا من سبقت رحتمک من غضبک»

رحمت چه بود دگر نماند غضبی

صامت بروجردی
 

صامت بروجردی » کتاب المواد و التاریخ » شمارهٔ ۵۲ - در مدح حضرت رضا(ع)

 

ای سرور دین خسرو اقلیم رضا

سلطان خراسان و غریب الغربا

در شان تو این بس که رضا در اعداد

یکسان شده با هزار و یک نام خدا

صامت بروجردی
 

صامت بروجردی » کتاب المواد و التاریخ » شمارهٔ ۵۳ - تاریخ مرحوم نوائی

 

آن مونس فرزانه که ما را بود استاد

چون ملک جهان را ز پی خلد ز کف داد

(صامت) بنوشت از پی تاریخ وفاتش

رضوان به نوا جای نوایی به جنان داد

صامت بروجردی
 

میرزا حبیب خراسانی » دیوان اشعار » بخش دو » رباعیات » شمارهٔ ۱

 

ای جان و سر حبیب و ایمان حبیب

ای درد دل حبیب و درمان حبیب

تو جان همه عالمی، آزرده مباش

اندوه تن تو باد بر جان حبیب

میرزا حبیب خراسانی
 

میرزا حبیب خراسانی » دیوان اشعار » بخش دو » رباعیات » شمارهٔ ۲

 

آن یک گوید که چرس و تریاک خوش است

وان یک گوید فشرده تاک خوش است

از من بشنو که هر دو آلودگیست

دامن زهر آلودگی ای پاک خوش است

میرزا حبیب خراسانی
 

میرزا حبیب خراسانی » دیوان اشعار » بخش دو » رباعیات » شمارهٔ ۳

 

آن یک گوید که چرس با بنگ خوش است

و این یک گوید شراب گلرنگ خوش است

از دود سیه میشود از آب خراب

آئینه دل هماره بی رنگ خوش است

میرزا حبیب خراسانی
 

میرزا حبیب خراسانی » دیوان اشعار » بخش دو » رباعیات » شمارهٔ ۴

 

زاین خم که همیشه بی می ووارون است

میخانه عیش من چرا پر خون است

عیبش نکنم گر، دنی و گر، دون است

زانروی که نام نحس او گردون است

میرزا حبیب خراسانی
 
 
۱
۱۱۴۸
۱۱۴۹
۱۱۵۰
۱۱۵۱
۱۱۵۲
۱۱۹۳