گنجور

انوری » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۳۱۸ - در تمثیل

 

صاحبا از نیکخواه و بدسگالت یک مثال

دیده‌ام از چرخ دولاب و در آنم نیست شک

میل دورش چون به گردش می‌درآید دیده‌ای

یک طرف سوی زمین دیگر طرف سوی فلک

قصد و میل نیکخواه و بدسگالت همچنوست

[...]

انوری
 

انوری » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۳۱۹ - در شکر

 

منعمی بر پیر دهقانی گذشت اندر دهی

نان جو می‌خورد و پیشش پاره‌ای بز موی و دوک

گفتش ای مسکین نگر با آنچنان روزی و عیش

پیر دهقان گفت من لذاتنا این الملوک

انوری
 

انوری » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۳۲۰ - در تعریف عمارت و مدح صاحب

 

ای نمودار ارتفاع فلک

ساکنانت مقدسان چو ملک

اوج سقف تو رازدار سماک

بیخ صحن تو همنشین سمک

در تمیز میان جنت و تو

[...]

انوری
 

انوری » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۳۲۱ - در وصف کوشک و سرای مجدالدین ابوالحسن عمرانی

 

حبذا کارنامهٔ ارژنگ

ای بهار از تو رشک برده به رنگ

صحنت از صحن خلد دارد عار

سقفت از سقف چرخ دارد ننگ

داده رنگ ترا قضا ترکیب

[...]

انوری
 

انوری » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۳۲۲ - قسم بر بی‌گناهی

 

مرگ از آن به که مرا از تو خجل باید بود

نه کتابی و نه حرفی و نه قیلی و نه قال

سخن بنده همینست و بر این نفزاید

که نیفزاید از این بیهده الا که ملال

تا که امید کمالست پس از هر نقصان

[...]

انوری
 

انوری » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۳۲۳ - در مطایبه

 

گویند که در طوس گه شدت گرما

از خانه به بازار همی شد زنکی لال

بگذشت به دکان یکی پیر حصیری

بر دل بگذشتش که اگر نیست مرا مال

تا چون دگران نطع خرم بهر تنعم

[...]

انوری
 

انوری » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۳۲۴ - سخن کمالی را ستاید

 

شعرهای کمالی آن به سخن

پای طبعش سپرده فرق کمال

گرچه نزدیک دیگران نظم است

مجمل از مفردات وهم و خیال

سخن چند معجزست مرا

[...]

انوری
 

انوری » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۳۲۵ - در مطایبه

 

تا نشست خواجه در گلشن بود

شاید ار ایمن نباشد از اجل

او جعل را ماند از صورت مدام

وانگهی حال جعل بین در مثل

کز نسیم گل بمیرد در زمان

[...]

انوری
 

انوری » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۳۲۶ - در بیان حال خود

 

خاطری چون آتشم هست و زبانی همچو آب

فکرتی تیز و ذکایی رام و طبعی بی‌خلل

ای دریغا نیست ممدوحی سزاوار مدیح

وی دریغا نیست معشوقی سزاوار غزل

انوری
 

انوری » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۳۲۷ - التماس انعام

 

ای ترا آفتاب حاجب بار

حشمتت را ستارگان در خیل

چرخ جاه ترا معالی برج

بحر جود ترا مکارم سیل

بوده در وقت فطرت عالم

[...]

انوری
 

انوری » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۳۲۸

 

تکلف میان دو آزاده مرد

بود ناپسندیده و سخت خام

بیا تا تکلف به یک سو نهیم

نه از تو رکوع و نه از من قیام

به سنت کنیم اقتدا زین سپس

[...]

انوری
 

انوری » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۳۲۹ - ستایش ملک‌الشعرا ارشدالدین

 

هیچ دانی ارشدالدین کز کف و طبع تو دوش

من چه شربتهای آب زندگانی خورده‌ام

آن ندانم تا تو چون پرورده‌ای آن قطعه را

این همی دانم که من زان قطعه جان پرورده‌ام

گرچه ایمانم بدان خاطر قوی بوده است و هست

[...]

انوری
 

انوری » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۳۳۰ - الب ارغو یکی از ممدوحان حکیم را میل کشیدند در آن باب گفته است

 

شاها بدیده‌ای که دلم را خدای داد

در دیدهٔ تو معنی نیکو بدیده‌ام

چون کردگار ذات شریفت بیافرید

گفت ای کسی که بر دو جهانت گزیده‌ام

راضی بدان نیم که به غیری نگه کنی

[...]

انوری
 

انوری » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۳۳۱ - از بزرگی درخواست کاغذ سپید کند

 

زندگانی مجلس سامی در اقبال تمام

چون ابد بی‌منتها باد و چو دوران بر دوام

آرزومندی به خدمت بیش از آن دارد دلم

کاندرین خدمت توان کردن به شرح آن قیام

هست اومیدم به صنع و لطف حق عز اسمه

[...]

انوری
 

انوری » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۳۳۲ - در نقدی که یکی از امرا در مرثیهٔ سیدابوطالب نعمه بدو کرده بود گوید

 

به نظم مرثیه‌ای در که چون ز موجب آن

یتیم‌وار تفکر کنم برآشوبم

امیر عادل در یک دو بیت نقدی کرد

هنوزش از سر انصاف خاک می‌روبم

وزان نشاط که آن نظم ازو منقح شد

[...]

انوری
 

انوری » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۳۳۳ - قاضی حمیدالدین در مدح حکیم گفته و بدو فرستاده

 

اوحدالدین انوری ای من مرید طبع تو

وی هوای عشق و مهر تو مراد طبع من

هم ببینم دولت وصل تو اندر ربع خویش

گر محل دولت و اقبال گردد ربع من

انوری
 

انوری » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۳۳۴ - انوری در جواب این قطعه گفته و او را ستوده است

 

به حمد و ثنا چون کنم رای نظمی

نه دشوار گویم نه آسان فرستم

ولیکن به حامی جناب حمیدی

اگر وحی باشد هراسان فرستم

ز فضل و هنر چیست کان نیست او را

[...]

انوری
 

انوری » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۳۳۵ - به شخصی تکلف فرماید

 

امیر زنگی چون بامداد باز آید

نبشته عرض کنم وان کلاه بفرستم

نبشته بودی کان جزو بیتها بفرست

سپاس دارم فردا پگاه بفرستم

حسین گفت که جو خواستست حق داند

[...]

انوری
 

انوری » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۳۳۶ - از دوستی سیم گرمابه خواهد

 

دوش در خواب دیو شهوت را

زیور دختری گسستستم

بی‌شک امروز شحنهٔ احداث

خواهد انصاف و من تهی‌دستم

جز به سعی تو دفع می‌ناید

[...]

انوری
 

انوری » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۳۳۷ - در تقاضا

 

شعری بسان دیبهٔ زربفت بافتم

وانگه به سوی صدر مجیری شتافتم

عیب من اینکه نیستم از شعری سپهر

ورنه به فضل موی معانی شکافتم

گر پرسدم کسی که ز جودش چه یافتی

[...]

انوری
 
 
۱
۴۶
۴۷
۴۸
۴۹
۵۰
۴۰۰