گنجور

ازرقی هروی » مقطعات » شمارهٔ ۱

 

خدایگانا ، مهمان بنده بودستند

تنی دو ، دوش ، بنقل و نبید ورود و کباب

بطبع خرم و خندان شراب نوشیدند

که بر خماهن گردون فروغ زد سیماب

نه بر مزاج یکی دست یافت گرمی می

[...]

ازرقی هروی
 

ازرقی هروی » مقطعات » شمارهٔ ۲

 

مهترا ، هر چند شعرم زان هر شاعر بهست

تا توانستم نکردم من ز شعری اکتساب

قصد آن دارم که دامن در چنم زین روز بد

روز خوب خویش جویم بر ستوری چون عقاب

تا همی خوانم کتاب و تا همی جویم شراب

[...]

ازرقی هروی
 

ازرقی هروی » مقطعات » شمارهٔ ۳

 

گرچه ما از جزغ نیاساییم

جان پاکت ز غم بیاسوده است

مثلست این که : آفتاب بگل

کس نیندود و سخت بیهوده است

زیر هر پشته ای ز صورت تو

[...]

ازرقی هروی
 

ازرقی هروی » مقطعات » شمارهٔ ۴

 

منت تو گردن من بنده را

سخت بیکبار گران بار کرد

بنده مدیح تو بمقدار گفت

جود تو احسان نه بمقدار کرد

قیمت شعر از تو بیآموختست

[...]

ازرقی هروی
 

ازرقی هروی » مقطعات » شمارهٔ ۵

 

گوشه ای از جهان گرفتستی

تا ترا از جهان فراغ بود

خدمت تو به عقل شاید کرد

آلت عاقلی دماغ بود

ازرقی هروی
 

ازرقی هروی » مقطعات » شمارهٔ ۶

 

اختلاف مزاج تو خوش خوش

ارغوان تو زعفران کردند

چون ز زردی بسان زر گشتی

زیر خاکت چو زر نهان کردند

ازرقی هروی
 

ازرقی هروی » مقطعات » شمارهٔ ۷

 

گر شاه جهان قصۀ من بنده بخواند

زین قصه همی حالت من بنده بداند

داند که میان دو سفر بندۀ درویش

بی یاوری شاه چه بیچاره بماند

زان همت چون دریا ، وز آن کف چون ابر

[...]

ازرقی هروی
 

ازرقی هروی » مقطعات » شمارهٔ ۸

 

قطعۀ مدح مرا چون دل و چون دیدۀ خویش

از پی فخر بدارند بزرگان عجم

پس من آری بتن خویش فرستم بر تو

مدح گویم که مگر مزد فرستی بکرم

تو بدینار کسان آب مرا تیره کنی

[...]

ازرقی هروی
 

ازرقی هروی » مقطعات » شمارهٔ ۹

 

اگر چه نرگس دان ها ز سیم و زر سازند

برای نرگس هم خاک نرگسستان به

بغربت اندر اگر سیم و زر فراوانست

هنوز هم وطن خویش و بیت احزان به

ازرقی هروی
 
 
sunny dark_mode