گنجور

قاآنی » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۳۱۶ - در مدح معتمدالدوله منوچهرخان ‌گوید

 

ماه من در جمع تا چون شمع چهر افروخته

یک جهان ‌بروانه را از سوز غیرت سوخته

سوزن مژگان او با رشتهٔ مشکین زلف

دیدهٔ ما را به روی او ز حیرت دوخته

چند از این‌خامان دلا جو‌یی علاج ‌سوز عشق

[...]

قاآنی
 

قاآنی » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۳۱۷ - در مدح شاهزاده ی مبرور شجاع السلطنه مغفور حسنعلی میرزا فرماید

 

عبدس و ساقی در قدح‌، صهبا ز مینا ریخته

در گوهر الماس‌گون لعل مصفا ریخته

کرده پی اکسیر جان در طلق زرنیخ روان

در ساغر سیماب‌سان‌ گوگرد حمرا ریخته

آب از سر‌اب انگیخه آتش ز آب انگیخته

[...]

قاآنی
 

قاآنی » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۳۱۸ - و له فی المدیحه

 

عیدست و جام زرنشان از می‌گران‌بار آمده

هر زاهدی دامن ‌کشان در دیر خمار آمده

زاهدکه‌کرد انکار می حیرت بدش ازکار می

از هرچه جزگفتار می اینک در انکار آمده

عیدست و یار دلستان بر دست جام ارغوان

[...]

قاآنی
 

قاآنی » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۳۱۹ - مطلع ثانی

 

جشنی ز نوروز عجم‌ کاراستش جمشید جم

جشنی که با کون و علم شاه جهاندار آمده

یعنی شجاع‌السلطنه آنکو ز قلب و میمنه

همرزم صد تن یک‌تنه در دشت پیکار آمده

اسکندر دارا خدم دارای اسکندر حشم

[...]

قاآنی
 

قاآنی » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۳۲۰ - در ستایش پادشاه علیین جایگاه محمدشاه غازی

 

ای برده غمت تاب ز دل خواب ز دیده

پیوند دل و دیده به یکبار بریده

برکشتن ما بی‌گنهی دست‌گشاده

ازکلبهٔ ما بی‌سببی پای‌ کشیده

ما را چه گناهست اگر زلف تو دامی

[...]

قاآنی
 

قاآنی » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۳۲۱ - د‌ر مدح شاهزاد‌ه حسنعلی میرزای شجاع‌ا‌لسلطنه فرماید

 

بناز ای طوس بر راز و ببال ای خاوران بر ری

که‌ از ری زی‌ تو کرد آهنگ‌زینت‌ بخش تاج‌ کی

نک ای‌کابل خدا از کشور کابل برون‌کش پا

نک ای خوارزم‌شه از کشور خوارزم گم کن پی

نک ای میر بخارا ترک تاج و تخت فرماهان

[...]

قاآنی
 

قاآنی » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۳۲۲ - در مدح شاهنشاه ماضی محمدشاه غازی طاب الله ثراه گوید

 

سرو سیمین مرا از چوب خونین‌ گشت پای

سرو گو با پای چوبین در چمن زین پس میای

سرو من ماه زمین بد زان شدش پا بر فلک

تا ز نیکویی زند ماه فلک را پشت پای

ماه من شد در محاق و سرو من از پا نشست

[...]

قاآنی
 

قاآنی » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۳۲۳ - در مدح شاهزاده حسنعلی میرزای شجاع السلطنه فرماید

 

ای دفتر گل از ورق حسن تو بابی

با آب رخت چشمهٔ خورشید سرابی

نالان دلم ار برده دو چشمت عجبی نیست

در دست دو مست از پی تفریح ربابی

با دیدهٔ تر برد ز فکر تو مرا خواب

[...]

قاآنی
 

قاآنی » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۳۲۴ - در نسبت ممکن و واجب و هژبر سالب علی بن ابی‌طالب علیه السلام گوید

 

حمد بیحد را سزد ذاتی‌که بی همتاستی

واحد و یکتاستی هم خالق اشیاستی

صانعی‌کاین نه فلک با ثابت و سیارگان

بی‌طناب و بی‌ستون از قدرتش برپاستی

منقطع‌گردد اگر فیضش دمی ازکاینات

[...]

قاآنی
 

قاآنی » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۳۲۵ - در توصیف زلف و تخلص بنام نامی مظهرالعجایب غالب کل غالب علی‌بن ابی‌طالب علیه السلام گوید

 

تو ای نیلوفر بویا که خورشیدت دلیلستی

شب یلداستی مه را که بس تار و طویلستی

پناه گلشن رضوان و خلوت‌خانهٔ قدسی

شبستان ملک یا آشیان جبرئیلستی

گهی دور قمر را دود آتشگاه نمرودی

[...]

قاآنی
 

قاآنی » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۳۲۶ - له من‌ کلا‌مه

 

نهانی از نظر ای بی‌نظیر از بس عیانستی

عیان شد سرّ این معنی که می‌گفتم نهانستی

گهی گویم عیانستی گهی گویم نهانستی

نه اینستی نه آنستی هم اینستی هم آنستی

به نزد آن‌ کت از عین عیان بیند نهانستی

[...]

قاآنی
 

قاآنی » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۳۲۷ - در مدح مقر بالخاقان معتمدالدوله منوچهر‌خان فرماید

 

ماه من ماند به سر و ار سرو جولان داشتی

سرو من ماند به ماه ار ماه دستان داشتی

ماه بودی ماه اگر چون سرو بودی بر زمین

سرو بودی سرو اگر چول ماه جولان داشتی

سرو من ماند به ماه و ماه من ماند به سرو

[...]

قاآنی
 

قاآنی » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۳۲۸ - و له من کلا‌مه

 

تبارک ای نگار خلّخی ای ماه نوشادی

که داری بر غم دیرین ما هردم ز نو شادی

نخو‌ردم‌ هرچه ‌خوردم قند چون لعلت به‌شرینی

ندیدم هرچه دیدم سرو چون قدت به آزادی

برون شد هشت‌چیز از هشت‌چیزم بی‌تو ای دلبر

[...]

قاآنی
 

قاآنی » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۳۲۹ - و له فی المدیحه

 

گشودی زلف قیرآگین جهان را قیروان‌کردی

نمودی چهر مهرآیین زمین را آسمان‌کردی

قمر آوردی از گردون به شاخ نارون دستی

گهر دزدیدی از عمان نهان در ناردان‌ کردی

یکی‌گردنده‌کوهی را لقب سیمین‌سرین دادی

[...]

قاآنی
 

قاآنی » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۳۳۰ - و له فی المدیحه

 

آوخا کز کین چرخ چنبری

رنج را بر عیش دادم برتری

سوی دیر از کعبه یازیدم عنان

بر مسلمانی گزیدم کافری

نحس را بر سعد کردم اختیار

[...]

قاآنی
 

قاآنی » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۳۳۱ - در مدح جناب شریعتمدار حجة‌الاسلام آقا محمد مهدی کلباسی گوید

 

ای زلف یار من از بس معنبری

یک توده نافه‌ای یک طبله عنبری

همسایهٔ چهی پیرایه بر مهی

آذین گلشنی زیب صنوبری

گرچه در آتشی پیوسته سرخوشی

[...]

قاآنی
 

قاآنی » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۳۳۲ - در ستایش شاهزاده آزاده حسنعلی میرزای شجاع السلطنه فرماید

 

دوش درآمد از درم آن مه برج دلبری

سود بر آسمان سرم از در ذرّه‌پروری

از دو کمند گیسوان وز دو کمان ابروان

بسته‌ دو دست جاودان داده به چرخ چنبری

گر به دو زلفکان او شاه طغان نظر کند

[...]

قاآنی
 

قاآنی » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۳۳۳ - و له فی المدیحه

 

عقرب جراره دارد ماه من بر مشتری

یا ز سنبل بر شقایق حلقهٔ انگشتری

تو به عارن زهره و م مشتری از جان ترا

لیک ‌کو آن زهره‌ کایم‌ زهره‌ات را مشتری

عقرب اندر زهره داری سنبله بر آفتاب

[...]

قاآنی
 

قاآنی » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۳۳۴ - د‌ر مدح امیرالامراء حسن‌خان نظام‌الدوله و تاریخ حفر قنوات سته د‌ر مملکت فارس گوید

 

به‌ گیسو روی آن ترک تتاری

به ماهی ماند اندر شام تاری

مرا آن زلف تاری بنده دارد

نه آخر نام یزدانست تاری

کس از زلفش نتابد سر که گویی

[...]

قاآنی
 

قاآنی » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۳۳۵ - و له فی المدیحه

 

ای زلف عزم سرکشی از روی یار داری

مانا ز همنشینی خورشید عار داری

گویند از شهاب بود دیو را کناره

تو دیوخو شهاب چرا درکنار داری

آشفته‌حالتی چو پری دیدگان همانا

[...]

قاآنی
 
 
۱
۳۲۸
۳۲۹
۳۳۰
۳۳۱
۳۳۲
۳۷۶