قاآنی » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۱۶۷ - در ستایش حاج میرزا آقاسی
عطسهٔ مشکین زند هر دم نسیم مشکبار
بادگویی آهوی چنست کارد مشک بار
نافهٔ چین دارد اندر ناف باد مشکبوی
عقد پروین دارد اندر جیب ابر نوبهار
گنج باد آورد خواهی ابر بنگر در هوا
[...]
قاآنی » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۱۶۸ - ممدوح این قصیدهٔ معلوم نیست،گویند قائم مقام است
قامت سروی چو بینم برکنار جویبار
از غم آن سرو قامت جویبار آرمکنار
جویبار آرم کنار خوی ازین غیرت که غیر
گیرد او را درکنار و او ز منگیردکنار
تا نگرید ابر از بستان نروید ضیمران
[...]
قاآنی » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۱۶۹ - در مطایبه و هزل و ملاعبه فرماید
کوهی به قفا بستهای ای شوخ دلازار
با خویش کشانیش به هر کوچه و بازار
زان کوه گران ترسمت آزرده شود تن
خود را عبث ای شوخ دلازار میازار
تو کاه کشیدن نتوانی چه کشی کوه
[...]
قاآنی » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۱۷۰ - در ستایش میرزا آقاخان صدراعظم
گفتم به یار فصل بهار آمد ای نگار
گفتا که وصل یار نگارین به از بهار
گفتم که بار یافت هزاران به گلستان
گفتا زگلستان رخ من به هزار بار
گفتمکه لاله داغ بدل دارد از چه روی
[...]
قاآنی » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۱۷۱ - در ستایش شاهزادهٔ رضوان و ساده فریدون میرزا طاب ثراه گوید
گنج پنهان بود یزدان خواست کاید آشکار
آفرینش را فزود از هستی خود اعتبار
وادمی را زافرینش برگزید آنگه ز عدل
خواست قانونی نهادن تا نخیزد گیر و دار
بهر آن قانون بهر عهدی رسولی آفرید
[...]
قاآنی » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۱۷۲ - در مدح شجاعالسطنه حسنعلی میرزا
منت خدای را که ز تأیید کردگار
فرمود فتح باره با خرز شهریار
حصنی که بر کنار فصیل حصار او
نبود ز منجنیق فلک سنگ راگذار
حصنی که از نظارهٔ برجش ز فرق چرخ
[...]
قاآنی » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۱۷۳ - قصیدهٔ شمارهٔ ۱۷۳ - در مغازلت و تشبیب و اظهار عشقبازی و نسیب فرماید
هر سال به نوروز مرا بوسه دهد باز
وامسال برآنم که فزونتر دهد از پار
پار از من و از رندی من بودگریزان
و امسال گریزد به من از صحبت اغیار
قلاشی من پار چنان بود که آن شوخ
[...]
قاآنی » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۱۷۴ - در ستایشامیرالامراءالعظامنظاملدوله حسینخان حکمران فارس فرماید
همتی مردانه میخواهمکه اسمعیلوار
بر خلیل خویشتن امروز جان سازم نثار
عید قربانست و من قربان آن عیدی که هست
کوی او دایم بهشت و روی او دایم بهار
زان سبب قربان اسمعیل باید شدکه او
[...]
قاآنی » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۱۷۵ - در مدح آقامحمد حسن پیشخدمت خاصه ی خاقان خلد آشیان
یار نیکوتر از آنست که من دیدم پار
باش تا سال دگر خوبترک گردد یار
پار یک بوسه به صد عجز نمیداد به من
خود به خود میدهد امسال به من بوسه هزار
بسکه بوسیدهام امسال لب نازک او
[...]
قاآنی » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۱۷۶ - در تعریف بهار و شکایت از یار و ستایش امیر کامگار حسین خان نظامالدوله
یک دو مه پیشترک زانکه رسد فصل بهار
دلکی داشتم و دلبرکی بادهگسار
چون بهار آمد و گل رست ز من دل ببرید
بیوفایی ز گل آموخت مگر یا ز بهار
بی وفاییّ گل آن بس که کند زود سفر
[...]
قاآنی » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۱۷۷ - در جواب قصیدهٔ حکیم سوزنی
آمد به برم دوش یکی ساده پسر بر
وز مشک فروهشته دو گیسو به قمر بر
گفتیکه یکی زاغ بهشتیست دو زلفش
کافشانده بسی غالیه و مشک به پر بر
حوری بچه زایند زنان حبش و زنگ
[...]
قاآنی » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۱۷۸ - در مدح شجاع السلطنه
بشارت باد بر اهل نشابور
زگرد موکب دارای منصور
شجاع السلطنه سلطان غازی
که از عدلش جهانگردیده معمور
به قصرشا چاکری خاقان و قبر
[...]
قاآنی » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۱۷۹ - در مدح شجاعلسلطنه حسنعلی میرزا
حبذا از هوای نیشابور
که بود مایهٔ نشاط و سرور
صبح او اصل نزهتست و صفا
شام او فرع عشرتست و حبور
از پی انقطاع نسل محن
[...]
قاآنی » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۱۸۰ - در ستایش مدح خسروخان خواجه حکمران اصفهان
سه چیز هست کزو مملکت بود معمور
وز آن سه آیت رحمت کند ز غیب ظهور
نخست یاری یزدان دوم عنایت شاه
سیم کفایت حکام در نظام امور
از آن سه مملکت از مهلکت بود ایمن
[...]
قاآنی » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۱۸۱ - در ستایش امیرالامراء العظام میرزا نبیخان حکمران فارس فرماید
ای حسن تو چون فتنهٔ چشم تو جهانگیر
صد سلسله دل در خم زلف تو به زنجیر
عشق من و رخسار تو این هردو جهانسوز
حسن و تو گفتار من این هردو جهانگیر
قدّم چو کمان قدّ تو چون تیر از آن رو
[...]
قاآنی » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۱۸۲ - در ستایش شاهزادهٔ کیوان سریر اردشیر میرزا گوید
دوش از بر شهزاده اردشیر
آورد مرا نامهیی بشیر
بگرفتم و بوسیدمش وز آن
شد مغز من آکنده از عبیر
بر سیم پراکنده بود مشک
[...]
قاآنی » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۱۸۳ - و له ایضاً فی المطایبه
سحرگهانکه ز گردون فروغ مهر منیر
چو تیغ خسرو آفاق گشت عالمگیر
درآمد از درم آن مه به رخ نهاده دو زلف
یکی سپید چو شیر و یکی سیاه چو قیر
به سیم چهره فروهشته زلف خم در خم
[...]
قاآنی » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۱۸۴ - در تهنیت عید غدیر و ستایش وزریر بینظیر صدراعظم میرزا آقاخان دام اقباله
شراب تاک ننوشم دگر ز خمّ عصیر
شراب پاک خورم زین سپس ز خم غدیر
به مهر ساقیکوثر از آن شراب خورم
که دُرد ساغر او خاک را کند اکسیر
از آن شرابکزان هرکه قطرهیی بچشد
[...]
قاآنی » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۱۸۵ - در مدح میرزا نبیخان
همی به چشم من آید که سوی حضرت میر
رسولی آید از ملک ری بشیر و نذیر
به دستی اندر تیغ و به دستی اندر جام
مر آن یک از پی خصم و مر این یک از پی میر
به میر گوید کاین جام را بگیر و بنوش
[...]
قاآنی » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۱۸۶ - در ستایش پادشاه جمجاه محمد شاه غازی طاب ثراه گوید
رسید نامهٔ دلدار دوشم از شیراز
دوان گرفتم و بوسیدم و نمودم باز
نوشته بود مرا کای مقیم گشته به ری
چه روی داد که دل برگرفتی از شیراز
شنیدهام که به ری شاهدان شنگولند
[...]