گنجور

صغیر اصفهانی » دیوان اشعار » مفردات » شمارهٔ ۶

 

حاجت بدان بود که کند رفع احتیاج

ورنه به غیر رافع حاجت چه حاجتست

صغیر اصفهانی
 

صغیر اصفهانی » دیوان اشعار » مفردات » شمارهٔ ۷

 

مکن از بی‌هنری عیب من دلشده را

عشق نگذاشت که تا من هنری‌ آموزم

صغیر اصفهانی
 

صغیر اصفهانی » دیوان اشعار » مفردات » شمارهٔ ۸

 

گر من از جام می مست و خرابم نه عجب

خانهٔ مور ز یک قطرهٔ باران دریاست

صغیر اصفهانی
 

صغیر اصفهانی » دیوان اشعار » مفردات » شمارهٔ ۹

 

مرگِ غنی مقدمهٔ جنگ وارث است

رحمت به روح آنکه بمرد و کفن نداشت

صغیر اصفهانی
 

صغیر اصفهانی » دیوان اشعار » مفردات » شمارهٔ ۱۰

 

عمری ار شکر بر زبان رانی

شکر توفیق شکر نتوانی

صغیر اصفهانی
 

میرزاده عشقی » دیوان اشعار » قالبهای نو » احتیاج

 

هر گناهی، که آدمی عمدا به عالم می‌کند

احتیاج است: آن که اسبابش فراهم می‌کند

ورنه، کی عمدا گناه، اولاد آدم می‌کند؟

یا که از بهر خطا خود را مصمم می‌کند!

احتیاج است: آن که زو طبع بشر، رم می‌کند

[...]

میرزاده عشقی
 

میرزاده عشقی » دیوان اشعار » قالبهای نو » به نام عشق وطن

 

هرچه من ز اظهار راز دل، تحاشی می‌کنم

بهر احساسات خود، مشکل‌تراشی می‌کنم

ز اشک خود بر آتش دل، آب‌پاشی می‌کنم

باز طبعم بیشتر، آتش‌فشانی می‌کند

ز انزلی تا بلخ و بم را، اشک من گل کرده است

[...]

میرزاده عشقی
 

میرزاده عشقی » دیوان اشعار » قالبهای نو » در نکوهش روزگار

 

آسمانت فتنه‌بار است و زمینت فتنه‌زار

دست زرعت تخم غم‌پاش است و تخم دل‌فگار

ای عجب! زین تخم‌کار و وااسف زآن تخم‌زار

تخم در دل ریخته، از دیده روید زارزار

وه ز تو ای زارع آزرم‌کار

[...]

میرزاده عشقی
 

میرزاده عشقی » دیوان اشعار » قالبهای نو » سرگذشت تأثرآور شاعر

 

در منتهاالیه خیابان، بود پدید

تهران برون شهر، خرابه یکی بنای

گسترده مه، ز روزنه شاخ‌های بید

فرشی که تا بد، ار بلرزد همی هوای

ساعت دوازده است، هلا نیمه‌شب رسید

[...]

میرزاده عشقی
 

میرزاده عشقی » دیوان اشعار » قالبهای نو » ای کلاه نمدی ها!

 

شهر فرنگ است ای کلانمدی‌ها!

موقع جنگ است ای کلانمدی‌ها!

خصم که از رو نمی‌رود، تو ببین روش

آهن و سنگ است ای کلانمدی‌ها!

بنده قلم دستم است و دست شماها

[...]

میرزاده عشقی
 

میرزاده عشقی » دیوان اشعار » قالبهای نو » مرگ دختر ناکام

 

زمان نزع هجده ساله عاشق دختری دیدم

ابا سیمای پراندوه و اندر رفته چشمانی:

فتاده گوشه‌ای، اندر اتاقی زار و پژمرده

ز فرط بی‌کسی، بنهاده بر دیوار پیشانی!

عیان می بود، که بیماری سل است، از وضع سیمایش

[...]

میرزاده عشقی
 

میرزاده عشقی » دیوان اشعار » قالبهای نو » عید نوروز

 

در تکاپوی غروب است، ز گردون خورشید

دهر پر بیم شد و رنگ رخ دشت پرید

دل خونین سپهر از افق غرب دمید

چرخ از رحلت خورشید سیه می پوشید

که شب عید حمل، خویش به گردون آراست

[...]

میرزاده عشقی
 

میرزاده عشقی » دیوان اشعار » غزلیات و قصاید » شمارهٔ ۱ - کوه الوند و شهر همدان

 

کوهِ الوند که شهرِ همدان دامنش است

جامهٔ سبز به بر دارد و طوطی‌منش است

صبحدم تازه چو خورشید، بدو تابد نور

سنگ‌هایش زر و آبش همه‌سو نقره‌وش است

آبشار از کمرِ کوه، چو ریزد به نظر

[...]

میرزاده عشقی
 

میرزاده عشقی » دیوان اشعار » غزلیات و قصاید » شمارهٔ ۲ - در وصف طبیعت و ذکری از سید ضیاء الدین طباطبائی

 

چو این منظومهٔ آفاق، سرتاسر مُنَظَّم شد

همانا فارغ آفاق‌آفرین، از نظمِ عالم شد

روان فرمود از انوار أنجُم، بر زمین روحی

که آخر رشته‌ای زان روح، ارواحِ مُکَرَّم شد

بدان روحِ عمومی، سایه‌ای از پرتوِ یزدان

[...]

میرزاده عشقی
 

میرزاده عشقی » دیوان اشعار » غزلیات و قصاید » شمارهٔ ۳ - مخالفت با قرارداد ایران و انگلیس

 

نامِ دژخیمِ وطن، دل بشنود، خون می‌کند

پس بدین خون‌خوار، اگر شد روبه‌رو چون می‌کند؟

آن‌که گفتی، محوِ قرآن را همی باید نمود

عن‌قریب این گفته با سرنیزه مقرون می‌کند!

وای از این مهمان، که پا در خانه ننهاده هنوز

[...]

میرزاده عشقی
 

میرزاده عشقی » دیوان اشعار » غزلیات و قصاید » شمارهٔ ۴ - نارضایتی از خلقت

 

خلقت من در جهان یک وصله ناجور بود

من که خود راضی به این خلقت نبودم زور بود؟

خلق از من در عذاب و من خود از اخلاق خویش

از عذاب خلق و من، یارب چه ات منظور بود؟

حاصلی ای دهر، از من، غیر شر و شور نیست

[...]

میرزاده عشقی
 

میرزاده عشقی » دیوان اشعار » غزلیات و قصاید » شمارهٔ ۵ - درد وطن

 

ز اظهار درد، درد مداوا نمی‌شود

شیرین دهان به گفتن حلوا نمی‌شود

درمان نما، نه درد که با پا زمین زدن

این بستری ز بستر خود پا نمی‌شود

می‌دانم ار که سر خط آزادگی ما

[...]

میرزاده عشقی
 

میرزاده عشقی » دیوان اشعار » غزلیات و قصاید » شمارهٔ ۶ - لرنامه: در چگونگی اوضاع لرستان

 

ای بلهوس، تراست به سر، گر هوای لر

یا آن که گشته تنگ، دلت از برای لر

رو کن دمی به سوی شهر بروجرد از صفا

بنگر به کوه و دشت و بیابان جفای لر

منعم به کوه و دشت و بیابان غریب نیست

[...]

میرزاده عشقی
 

میرزاده عشقی » دیوان اشعار » غزلیات و قصاید » شمارهٔ ۷ - زندگی و مرگ من

 

گرسنه چون شیرم و برهنه چو شمشیر

برهنه‌ای شیر گیر و گرسنه‌ای شیر

برهنه‌ام دستگیری‌ام نکند کس!

دست نگیرد کسی به برهنه شمشیر

من دم شیرم، به بازی‌ام نگرفتند

[...]

میرزاده عشقی
 

میرزاده عشقی » دیوان اشعار » غزلیات و قصاید » شمارهٔ ۸ - تجدید مطلع

 

در سر پیری برهنه‌پا بد «مولییر»

گاو بدزدید در شباب «شکسپیر»

زنده در آتش «برونو» را بفکندند

مردهٔ وی را کنند این همه تکبیر

«بن جبرول» آن همه ز خلق ستم دید

[...]

میرزاده عشقی
 
 
۱
۶۴۰۹
۶۴۱۰
۶۴۱۱
۶۴۱۲
۶۴۱۳
۶۴۵۴