عراقی » لمعات » لمعۀ هفتم
هر گدائی مرد سلطان کی شود؟
پشهای آخر سلیمان کی شود؟
نی عجب این است کان مرد گدا
چون که سلطان است، سلطان کی شود؟
بوالعجب کاریست،بس نادر رهی
[...]
عراقی » لمعات » لمعۀ هشتم
یاری دارم که جسم و جان صورت اوست
چه جسم و چه جان؟ جمله جهان صورت اوست
هر صورت خوب و معنی پاکیزه
کاندر نظر من آید آن صورت اوست
عراقی » لمعات » لمعۀ نهم
در تنگنای صورت معنی چگونه گنجد؟
در کلبه گدایان سلطان چه کاردارد؟
صورت پرست غافل معنی چه داند آخر؟
گو:با جمال جانان پنهان چه کار دارد؟
عراقی » لمعات » لمعۀ دهم
کسی کاندر نمک زار اوفتد گم گردد اندروی
من این دریای پرشور از نمک کمتر نمیدانم
عراقی » لمعات » لمعۀ دهم
نیست را کعبه و کنشت یکی است
سایه را دوزخ و بهشت یکی است
اذا طلع الصباح بنجم راح
تساویفیه سکران وصاح
عراقی » لمعات » لمعۀ یازدهم
آفتابی در هزاران آبگینه تافته
پس برنگ هر یکی تابی عیان انداخته
جمله یک نور است لیکن رنگهای مختلف
اختلافی در میان این و آن انداخته
عراقی » لمعات » لمعۀ سیزدهم
حجاب روی تو هم روی تو است در همه حال
نهانی از همه عالم، ز بس که پیدائی
به هر که مینگرم صورت تو میبینم
از این بیان همه در چشم من تو میآئی
زر شک تا نشناسد کسی ترا هر دم
[...]
عراقی » لمعات » لمعۀ سیزدهم
تو جهانی لیک چون آئی پدید؟
جمله جانی لیک چون گردی نهان؟
چون شوی پیدا که پنهانی مدام
چون نهان گردی که جاویدی عیان
هم عیانی هم نهان، هم هر دوئی
[...]
عراقی » لمعات » لمعۀ چهاردهم
مینماید که هست، نیست جهان
جز خطی در میان نور و ظلم
گر بخوانی تو آن خط موهوم
بشناسی حدوث را ز قدم