گنجور

کمال‌الدین اسماعیل » رباعیات » شمارهٔ ۶۹۵

 

ای یاد تو تسبیح زبان و لب من

اندیشه نمی کنی خود از یارب من

ای دوست مکن ستم ، نه کاری بکند

دود دل و آه سحر و یارب من؟

کمال‌الدین اسماعیل
 

کمال‌الدین اسماعیل » رباعیات » شمارهٔ ۶۹۶

 

دانی که چه مدّتست ای دلبر من

تا بی سببی برفته یی از بر من

خود کس نفرستی و نبینی آخر

تا بی توچها می گذرد بر سر من

کمال‌الدین اسماعیل
 

کمال‌الدین اسماعیل » رباعیات » شمارهٔ ۶۹۷

 

ای خاک درت مایۀ آرایش من

وی از غم تو کاهش و افزایش من

دل رنجه مکن برای بخشایش من

رنج دل تو نیرزد آسایش من

کمال‌الدین اسماعیل
 

کمال‌الدین اسماعیل » رباعیات » شمارهٔ ۶۹۸

 

شد دیده بعشق رهنمون دل من

تا کرد پر از غصه درون دل من

زنهار اگر دلم نماند روزی

از دیده طلب کنید خون دل من

کمال‌الدین اسماعیل
 

کمال‌الدین اسماعیل » رباعیات » شمارهٔ ۶۹۹

 

ای شادی آن عهد که بودت غم من

بودی شب و روز مونس و همدم من

در خاطر من نبدکه ناگاه چنین

تو کم ز منی گیری .و گیری کم من

کمال‌الدین اسماعیل
 

کمال‌الدین اسماعیل » رباعیات » شمارهٔ ۷۰۰

 

ای هیچ نخورده غم بغم خوردن من

ناگشته بپرسشی بپیرامن من

یکبار درین تن بکمارم درگیر

باشد که بسوزد دل تو بر تن من

کمال‌الدین اسماعیل
 

کمال‌الدین اسماعیل » رباعیات » شمارهٔ ۷۰۱

 

گر رنجه کنی قدم بپرسیدن من

روشن کنی از جمال خود مسکن من

مانندۀ پسته ام که بتوانی دید

خونین دل من در استخوان تن من

کمال‌الدین اسماعیل
 

کمال‌الدین اسماعیل » رباعیات » شمارهٔ ۷۰۲

 

شمعم که شدست جان من دشمن من

صد تو غم دل گرفته پیرامن من

بر یاد لب تو وقت جان دادن من

جان خنده زنان برون شود از تن من

کمال‌الدین اسماعیل
 

کمال‌الدین اسماعیل » رباعیات » شمارهٔ ۷۰۳

 

من بودم دوش و یار سیمین تن من

جمعی ز نشاط و عیش پیرامن من

ایشان همّه صبحدم پراگنده شدند

جز خون جگر که ماند بر دامن من

کمال‌الدین اسماعیل
 

کمال‌الدین اسماعیل » رباعیات » شمارهٔ ۷۰۴ - و قال ایضاً فیه

 

کی خوش بود ای جان پسندیدهٔ من

حال دل برگشتهٔ شوریدهٔ من؟

تو غایب و آنکه او ترا کشت بقهر

غایب نشود یک نفس از دیدهٔ من

کمال‌الدین اسماعیل
 

کمال‌الدین اسماعیل » رباعیات » شمارهٔ ۷۰۵

 

امروز منم زبیم جان نا ایمن

فردا ز عذاب جاودان نا ایمن؟

بیچاره کجا رخت سعادت بنهد

آنکس که بود در دو جهان نا ایمن

کمال‌الدین اسماعیل
 

کمال‌الدین اسماعیل » رباعیات » شمارهٔ ۷۰۶

 

خرسند نشد یار بسر بازی من

برخاست غنش بخانه پردازی من

از من به بها ی عشوه جان میخواهد

دل می گوید : بخر بانبازی من

کمال‌الدین اسماعیل
 

کمال‌الدین اسماعیل » رباعیات » شمارهٔ ۷۰۷

 

ای وصف تو سرمایۀ گویایی من

مشغولی تو لگام خود رایی من

تا خاک سر کوی تو شد قبلۀ دل

یک خانه شد اندیشۀ هر جایی من

کمال‌الدین اسماعیل
 

کمال‌الدین اسماعیل » رباعیات » شمارهٔ ۷۰۸

 

ای یاد غمت مونس تنهایی من

وی خاک درت سرمۀ بینائی من

مگذار که فاش گردد اندر عالم

چون حسن تو حال دل سودایی من

کمال‌الدین اسماعیل
 

کمال‌الدین اسماعیل » رباعیات » شمارهٔ ۷۰۹

 

چون خواب نیاییم بدین چشم درون

وز دل نشوی دمی چو اندیشه برون

زین چشم چه آید بجز از قطرۀ آب؟

زین دل چه گشاید بجز از چشمۀ خون؟

کمال‌الدین اسماعیل
 

کمال‌الدین اسماعیل » رباعیات » شمارهٔ ۷۱۰

 

جانا ز پی وصال چون گشت کنون

آمیزش ما ز ناخن و گوشت فزون

چون رک همه مغز استخوانم خون باد

گر با تو چو موی نایم از پوست برون

کمال‌الدین اسماعیل
 

کمال‌الدین اسماعیل » رباعیات » شمارهٔ ۷۱۱

 

هر شب ز غم تو ای غمت روز افزون

از نالۀ من بناله آید گردون

گر بر لب جیحون گذرم نیست کنون

خود می گذرد بر لب چشمم جیحون

کمال‌الدین اسماعیل
 

کمال‌الدین اسماعیل » رباعیات » شمارهٔ ۷۱۲

 

آن دل که نشد ز خطّت ای دوست برون

از دایره وصل نه نیکوست برون

با من رگ چشم دوش در خون باری

همچون رک چنگت آمد از پوست برون

کمال‌الدین اسماعیل
 

کمال‌الدین اسماعیل » رباعیات » شمارهٔ ۷۱۳

 

از خار چو آمد گل رنگین بیرون

اندوه کنیم از دل غمگین بیرون

کردند نظاره را عروسان چمن

سرها ز دریچه های چو بین بیرون

کمال‌الدین اسماعیل
 

کمال‌الدین اسماعیل » رباعیات » شمارهٔ ۷۱۴

 

شد راز من و تو ای صنم فاش کنون

افتاد میان خلق و او باش کنون

اکنون که شدند آگه ازین دشمن و دوست

باری نفسی بر آرو خوش باش اکنون

کمال‌الدین اسماعیل
 
 
۱
۱۳۹۳
۱۳۹۴
۱۳۹۵
۱۳۹۶
۱۳۹۷
۶۴۶۲