کمالالدین اسماعیل » رباعیات » شمارهٔ ۶۷۵
چون نیشکرم کرده ز بیداد جهان
در سینۀ تنگ لفظ شیرین پنهان
در خاموشی چو پسته در کنج دهان
زنگار گرفتست مرا تیغ زبان
کمالالدین اسماعیل » رباعیات » شمارهٔ ۶۷۶
در فرقت تو چو بلبلم نوحه گران
چون دیدۀ نرگس از پی جان نگران
چون لاله ام از میان جان سوخته دل
چون غنچه ام از درون دل جامه دران
کمالالدین اسماعیل » رباعیات » شمارهٔ ۶۷۷
برخیز و مخور غم جهان گذران
بنشین و جهان بشادمانی گذران
در طبع جهان اگر وفایی بودی
نوبت بتو خود نیامدی ازدگران
کمالالدین اسماعیل » رباعیات » شمارهٔ ۶۷۸
از باد ببین شکوفه را شبگیران
لرزنده شده چو دست و پای پیران
و آن سایۀ برگ بید بر روی شمر
همچون ماهی بشست ماهی گیران
کمالالدین اسماعیل » رباعیات » شمارهٔ ۶۷۹
عمری بودم بخدمتت بسته میان
در ساخته با غمت بهر سود و زیان
بر من چه جفاهای تو بینند عیان
امروز چه گویتد ترا عالمیان؟
کمالالدین اسماعیل » رباعیات » شمارهٔ ۶۸۰
ای رسم تو در ناکس و کس پیوستن
عهدی داری بعهد ها بشکستن
شرمت ناید بقصد جان چو منی
بر خاستن و بادگری تنشتن
کمالالدین اسماعیل » رباعیات » شمارهٔ ۶۸۱
آن غنچۀ دوشیزه نگر آبستن
از مهر شده بیک نظر آبستن
لعلی بهزار خرده زر آبستن
چون پیکانی بصد سپر آبستن
کمالالدین اسماعیل » رباعیات » شمارهٔ ۶۸۲
نه بی رخت انتظار دانم کردن
نه جز غمت اختیار دانم کردن
تو هر چه توانی ز جفا باز مگیر
من گر نکشم چه کار دانم کردن؟
کمالالدین اسماعیل » رباعیات » شمارهٔ ۶۸۳
ای حکم ترا نهاده سرها گردن
در جنبر طاعتت فلک را گردن
این طرفه که دریای کفت را از تیغ
آبیست بداندیش ترا تا گردن
کمالالدین اسماعیل » رباعیات » شمارهٔ ۶۸۴
زلف که گرفت خون من در گردن
انداخت کمند عشق در هر گردن
نشگفت اگر شکست سر تا پایش
روزی صد ره چو می فتد بر گردن
کمالالدین اسماعیل » رباعیات » شمارهٔ ۶۸۵
سیر آمدم از غم دمادم خوردن
وز بس غم گونه گونه در هم خوردن
الحق چه نکوست عادت کم خوردن
اندر همه چیز خاصه در غم خوردن
کمالالدین اسماعیل » رباعیات » شمارهٔ ۶۸۶
تا چند ازین غم فراوان خوردن؟
سیلیّ جهان بگردن جان خوردن
نان می نخوری تو از غم نان خوردن
زین بیش غم بیهده نتوان خوردن
کمالالدین اسماعیل » رباعیات » شمارهٔ ۶۸۷
ای کار دل از غمت روان پروردن
درد تو بناز در نهان پروردن
شرطست بوعدۀ تو جان پروردن
زیرا که بیاد جان توان پروردن
کمالالدین اسماعیل » رباعیات » شمارهٔ ۶۸۸
در روزه چو نیست روی می نوشیدن
گل را بچه کارست چنین خندیدن؟
مشکل کاری بوقت گل اندر پیش
قندیل بجای ساتکینی دیدن
کمالالدین اسماعیل » رباعیات » شمارهٔ ۶۸۹
مسکین دلم از درد نهانی دیدن
شد سبز زروی زندگانی دیدن
اینک دل تنگم اربدانی حالش
در وی نکر ارریش توانی دیدن
کمالالدین اسماعیل » رباعیات » شمارهٔ ۶۹۰
در عرضگه سپاهت ای شاه ز من
حقّا که بچشم خویش دیدم روشن
از حلقة نعلها زمین زیر زره
وز صفحۀ تیغها هوا در جوشن
کمالالدین اسماعیل » رباعیات » شمارهٔ ۶۹۱
ای دل کاری که نیست در خورد مکن
چیزی که همی نبایدت کرد مکن
آزاد چو سرو باش و سر سبزبزی
در بند جوی مباش ورخ زرد مکن
کمالالدین اسماعیل » رباعیات » شمارهٔ ۶۹۲
ای مهر بتاب و رحمتی بر من کم
وی صبح زمانه را بدم گلشن کن
وی چرخ برای کوری دیدۀ شب
چشمم بچراغ صبحدم روشن کن
کمالالدین اسماعیل » رباعیات » شمارهٔ ۶۹۳
ای دل، بخیال یار خرسندی کن
وی دیده، تو با سرشک پیوندی کن
ای عقل، فضولی تو ، خردمندی کن
زحمت ز سرم ببر، خداوندی کن
کمالالدین اسماعیل » رباعیات » شمارهٔ ۶۹۴
همواره تو این غارت دلها می کن
هر بد که از آن بترنه با مامی کن
جانبازی عاشقان اگر دیده نیی
بنمای رخ از دور و تماشا می کن