گنجور

اوحدالدین کرمانی » دیوان رباعیات » الباب الثانی عشر: فی الوصیة و الاسف علی مافات و ذکر الفناء و البقاء و ذکر مرتبته و وصف حالته رضی الله عنه » شمارهٔ ۶۸

 

برخود در کام و آرزو در بستم

وز محنت هر ناکس و کس من رستم

گر زاهد مسجدم و گر عاصی دیر

من مرد خودم چنانک هستم هستم

اوحدالدین کرمانی
 

اوحدالدین کرمانی » دیوان رباعیات » الباب الثانی عشر: فی الوصیة و الاسف علی مافات و ذکر الفناء و البقاء و ذکر مرتبته و وصف حالته رضی الله عنه » شمارهٔ ۶۹

 

«اوحد» تو به هر خیال مغرور مشو

پروانه صفت کشتهٔ هر نور مشو

چون خودبینی تو از خدا افتی دور

نزدیک خدا باش و زخود دور مشو

اوحدالدین کرمانی
 

اوحدالدین کرمانی » دیوان رباعیات » الباب الثانی عشر: فی الوصیة و الاسف علی مافات و ذکر الفناء و البقاء و ذکر مرتبته و وصف حالته رضی الله عنه » شمارهٔ ۷۰

 

«اوحد» تو به هر حادثه از جای مرو

وندر پی طبع بد خود رای مرو

تو از سر عُجب خویش معشوق خودی

درد سر خویشتن میفزای مرو

اوحدالدین کرمانی
 

اوحدالدین کرمانی » دیوان رباعیات » الباب الثانی عشر: فی الوصیة و الاسف علی مافات و ذکر الفناء و البقاء و ذکر مرتبته و وصف حالته رضی الله عنه » شمارهٔ ۷۱

 

آنها که زاسرار الهی مستند

در گلشن او دستهٔ گلها بستند

مانند جنید و بایزید و حلّاج

در گوشهٔ خاطرم هزاران هستند

اوحدالدین کرمانی
 

اوحدالدین کرمانی » دیوان رباعیات » الباب الثانی عشر: فی الوصیة و الاسف علی مافات و ذکر الفناء و البقاء و ذکر مرتبته و وصف حالته رضی الله عنه » شمارهٔ ۷۲

 

از شمع یقین «اوحد» از آن بی نوری

کاندر طلب از خدمت و حرمت دوری

در وقت سماع اگر تو را وجدی نیست

چون لذّت آن نیافتی معذوری

اوحدالدین کرمانی
 

اوحدالدین کرمانی » دیوان رباعیات » الباب الثانی عشر: فی الوصیة و الاسف علی مافات و ذکر الفناء و البقاء و ذکر مرتبته و وصف حالته رضی الله عنه » شمارهٔ ۷۳

 

«اوحد» تو حدیث عشق گفتی بسیار

گویی و نمی کنی، ازو شرم بدار

خاموش نئی اگر تو هستی صادق

این صدق عمل بود نباشد گفتار

اوحدالدین کرمانی
 

اوحدالدین کرمانی » دیوان رباعیات » الباب الثانی عشر: فی الوصیة و الاسف علی مافات و ذکر الفناء و البقاء و ذکر مرتبته و وصف حالته رضی الله عنه » شمارهٔ ۷۴

 

در مصطبهٔ عشق زبدنامی چند

عاجز شدم از ریش و سر خامی چند

گر قوّت پای من مرا گیرد دست

تا باز روم پیش اجل گامی چند

اوحدالدین کرمانی
 

اوحدالدین کرمانی » دیوان رباعیات » رباعیات الحاقی » شمارهٔ ۱

 

درویش چو صابری است کامش بادا

مَه چاکر، خورشید غلامش بادا

هر درویشی که قوت یومش باشد

گر کدیه کند خرقه حرامش بادا

اوحدالدین کرمانی
 

اوحدالدین کرمانی » دیوان رباعیات » رباعیات الحاقی » شمارهٔ ۲

 

هجرانت بدان صفت [که] بگداخت مرا

جان نستد و رحم کرد، بنواخت مرا

چون دید رخ زرد و دل پر غم من

کآمد اجل و بدید و نشناخت مرا

اوحدالدین کرمانی
 

اوحدالدین کرمانی » دیوان رباعیات » رباعیات الحاقی » شمارهٔ ۳

 

آن کس که بنا نهاد این ایوان را

و این طاق روان گنبد گردان را

انگشت شکر در دهن کس ننهاد

تا باز نکرد زهر قاتل آن را

اوحدالدین کرمانی
 

اوحدالدین کرمانی » دیوان رباعیات » رباعیات الحاقی » شمارهٔ ۴

 

عشق آمد و گرد فتنه بر جانم بیخت

دل خون شد و عقل رفت و صبرم بگریخت

زاین واقعه هیچ دوست دستم نگرفت

جز دیده که هر چه داشت در پایم ریخت

اوحدالدین کرمانی
 

اوحدالدین کرمانی » دیوان رباعیات » رباعیات الحاقی » شمارهٔ ۵

 

آن را که زبان و سینه یکتاست کجاست

بر شرع وفا و سیرت راست کجاست

آن چشم که عیب دیگران بیند هست

چشمی که به عیب خویش بیناست کجاست

اوحدالدین کرمانی
 

اوحدالدین کرمانی » دیوان رباعیات » رباعیات الحاقی » شمارهٔ ۶

 

چون تیر اجل رسد سپرها هیچ است

این محتشمی و زور و زرها هیچ است

تا بتوانی دست ز نیکی بمدار

نیکی نیک است آن دگرها هیچ است

اوحدالدین کرمانی
 

اوحدالدین کرمانی » دیوان رباعیات » رباعیات الحاقی » شمارهٔ ۷

 

ذاتم ز ورای حرف و بیرون ز حد است

وز چشمهٔ لطف آب حیاتم مدد است

علّت ز احد به اوحد آمد حرفی

علت بگذار کاینک اوحد احد است

اوحدالدین کرمانی
 

اوحدالدین کرمانی » دیوان رباعیات » رباعیات الحاقی » شمارهٔ ۸

 

ای آمدهٔ به وعده بازآمده راست

بر دیده نشین که جات بر دیدهٔ ماست

شکر تو به سالها کجا دانم گفت

عذر تو به عمرها کجا دانم خواست

اوحدالدین کرمانی
 

اوحدالدین کرمانی » دیوان رباعیات » رباعیات الحاقی » شمارهٔ ۹

 

عشقت صنما مجاور دیدهٔ ماست

جز عشق تو هرچه هست بیگانهٔ ماست

هرگونه که هست با غمت می‌سازم

زیرا که غمت حریف دیرینهٔ ماست

اوحدالدین کرمانی
 

اوحدالدین کرمانی » دیوان رباعیات » رباعیات الحاقی » شمارهٔ ۱۰

 

زین گونه که حال ناپسندیدهٔ ماست

حسن رخ او نه درخور دیدهٔ ماست

اومیدی اگر در دل شوریدهٔ ماست

سوداست که در دماغ پوسیدهٔ ماست

اوحدالدین کرمانی
 

اوحدالدین کرمانی » دیوان رباعیات » رباعیات الحاقی » شمارهٔ ۱۱

 

ابواب ملاقات اگر مسدود است

اسباب وصال معنوی موجود است

سوگند به خالقی که او معبود است

کز هر دو جهان وصل توَم مقصود است

اوحدالدین کرمانی
 

اوحدالدین کرمانی » دیوان رباعیات » رباعیات الحاقی » شمارهٔ ۱۲

 

از حال مرید شیخ اگر بی خبر است

بس شیخ و مرید را در این ره خطر است

شیخی که نه واقف است از حال مرید

در عالم معنیش کجا رهگذر است

اوحدالدین کرمانی
 

اوحدالدین کرمانی » دیوان رباعیات » رباعیات الحاقی » شمارهٔ ۱۳

 

دوش از سر پای یار با من بنشست

باز از سر دست عهدم امروز شکست

نه شاد شدم دوش و نه غمگین امروز

کان از سر پای بود این از سر دست

اوحدالدین کرمانی
 
 
۱
۱۳۴۵
۱۳۴۶
۱۳۴۷
۱۳۴۸
۱۳۴۹
۶۴۶۲