گنجور

اوحدالدین کرمانی » دیوان رباعیات » الباب الثالث: فی ما یتعلق باحوال الباطن و المرید » شمارهٔ ۲۶۱

 

گر می خواهی که سرّ اوحی بینی

دیده بگشای تا تماشا بینی

من من گویم ولیک او را خواهم

تو او گویی ولیک خود را بینی

اوحدالدین کرمانی
 

اوحدالدین کرمانی » دیوان رباعیات » الباب الثالث: فی ما یتعلق باحوال الباطن و المرید » شمارهٔ ۲۶۲

 

سرمایهٔ عمر ابن آدم نفسی است

پیرایهٔ ملک جمله عالم هوسی است

کاری بکن اکنون که تو را دسترسی است

در زیر زمین شاه جهاندار بسی است

اوحدالدین کرمانی
 

اوحدالدین کرمانی » دیوان رباعیات » الباب الثالث: فی ما یتعلق باحوال الباطن و المرید » شمارهٔ ۲۶۳

 

تا در نرسد وعده هر کار که هست

سودت نکند یاری هر یار که هست

تقدیر به هر قضای ناچار که هست

در خواب کند هر دل بیدار که هست

اوحدالدین کرمانی
 

اوحدالدین کرمانی » دیوان رباعیات » الباب الثالث: فی ما یتعلق باحوال الباطن و المرید » شمارهٔ ۲۶۴

 

چون هستی تو به نیستی آلوده است

غم خوردن نیک و بد او بیهوده است

هیهات که نا آمده را حاصل نیست

افسوس که آنچ رفت چون نابوده است

اوحدالدین کرمانی
 

اوحدالدین کرمانی » دیوان رباعیات » الباب الثالث: فی ما یتعلق باحوال الباطن و المرید » شمارهٔ ۲۶۵

 

ره رو همه در حمایت صدق خود است

در راه خدا رهرو و رهبر خرد است

با عُجب و غرور سخت بد باشد نیک

بد نیک بود چو معترف شد که بد است

اوحدالدین کرمانی
 

اوحدالدین کرمانی » دیوان رباعیات » الباب الثالث: فی ما یتعلق باحوال الباطن و المرید » شمارهٔ ۲۶۶

 

زین سان که تو را بی خودی و بی خبری است

چون حال تو را دید به صد چشم گریست

با خویشتن آی این همه غفلت چیست

گر مرد رهی بهتر ازین باید زیست

اوحدالدین کرمانی
 

اوحدالدین کرمانی » دیوان رباعیات » الباب الثالث: فی ما یتعلق باحوال الباطن و المرید » شمارهٔ ۲۶۷

 

ای گل چو زغنچه نوبهارت کردند

پاکیزه تر از آب زلالت کردند

در حال کشیدی تو سر از رعنایی

تا از سر دست پایمالت کردند

اوحدالدین کرمانی
 

اوحدالدین کرمانی » دیوان رباعیات » الباب الثالث: فی ما یتعلق باحوال الباطن و المرید » شمارهٔ ۲۶۸

 

ای دل اگرت زنفس معزول کنند

میلت سوی مقبلان مقبول کنند

هرگه که تو قدر قرب حق نشناسی

ناچار به باطلیت مشغول کنند

اوحدالدین کرمانی
 

اوحدالدین کرمانی » دیوان رباعیات » الباب الثالث: فی ما یتعلق باحوال الباطن و المرید » شمارهٔ ۲۶۹

 

ای دل عمری گذاشتی در پندار

وقت است که از خواب درآیی یک بار

رو کشتهٔ تیغ عشق شو در غم او

افسوس نباشد که بمیری مردار؟

اوحدالدین کرمانی
 

اوحدالدین کرمانی » دیوان رباعیات » الباب الثالث: فی ما یتعلق باحوال الباطن و المرید » شمارهٔ ۲۷۰

 

جان در تن تو نفس شماری بیش است

و این کالبد تو یادگاری بیش است

گیرم که جهان به جملگی ملک تو شد

ای هیچ ندیده کار و باری بیش است

اوحدالدین کرمانی
 

اوحدالدین کرمانی » دیوان رباعیات » الباب الثالث: فی ما یتعلق باحوال الباطن و المرید » شمارهٔ ۲۷۱

 

ای خواجه اگر تو را سعادت خویش است

ایمن منشین زآنچ تو را در پیش است

زاینها که تو مال و ملک می پنداری

جز مرداری و مُردریگی بیش است

اوحدالدین کرمانی
 

اوحدالدین کرمانی » دیوان رباعیات » الباب الثالث: فی ما یتعلق باحوال الباطن و المرید » شمارهٔ ۲۷۲

 

ای اطلس دعوی تو را معنی بُرد

فردا به قیامت این عمل خواهی بُرد

شرمت بادا اگر چنین خواهی زیست

ننگت بادا اگر چنین خواهی مُرد

اوحدالدین کرمانی
 

اوحدالدین کرمانی » دیوان رباعیات » الباب الثالث: فی ما یتعلق باحوال الباطن و المرید » شمارهٔ ۲۷۳

 

هان تا تو ببندی به مراعاتش پشت

کاو با گل نرم پرورد خار درشت

هان تا نشوی غزّه به دریای کرم

کاو بر لب بحر تشنه بسیار بکشت

اوحدالدین کرمانی
 

اوحدالدین کرمانی » دیوان رباعیات » الباب الثالث: فی ما یتعلق باحوال الباطن و المرید » شمارهٔ ۲۷۴

 

آن نیست جهان و جان که پنداشته‌ای

این است ره وصل که بگذاشته‌ای

آن چشمه خورد خضر ازو آب حیات

در منزل تست لیکن انباشته‌ای

اوحدالدین کرمانی
 

اوحدالدین کرمانی » دیوان رباعیات » الباب الثالث: فی ما یتعلق باحوال الباطن و المرید » شمارهٔ ۲۷۵

 

گر زانک تو صاحبدل و صاحبنظری

باید که به گل به چشم عبرت نگری

حیف است عظیم شاهدی چون گل را

در زیر لگد سپرده از بی خبری

اوحدالدین کرمانی
 

اوحدالدین کرمانی » دیوان رباعیات » الباب الثالث: فی ما یتعلق باحوال الباطن و المرید » شمارهٔ ۲۷۶

 

ای دل زشراب جهل مستی تاکی

وای مست شونده لاف هستی تاکی

وای غرقهٔ بحر غفلت ار ابر نئی

تر دامنی و هواپرستی تاکی

اوحدالدین کرمانی
 

اوحدالدین کرمانی » دیوان رباعیات » الباب الثالث: فی ما یتعلق باحوال الباطن و المرید » شمارهٔ ۲۷۷

 

ای دل چو شمار کارها خواهد بود

از خود به بطالتی چرایی خشنود

زان پیش که سرمایه زیان بیند و سود

سودی بطلب وگرنه چون رفت چه سود

اوحدالدین کرمانی
 

اوحدالدین کرمانی » دیوان رباعیات » الباب الثالث: فی ما یتعلق باحوال الباطن و المرید » شمارهٔ ۲۷۸

 

ای دل تو بدین حال چرایی خشنود

کز عمر گذشته هیچ سود تو نبود

خود را دریاب اگر نه چون مایه برفت

بسیار بگویی تو که افسوس چه سود

اوحدالدین کرمانی
 

اوحدالدین کرمانی » دیوان رباعیات » الباب الثالث: فی ما یتعلق باحوال الباطن و المرید » شمارهٔ ۲۷۹

 

از سود و زیان خود به در نتوان بود

بر مایهٔ کس زیر و زبر نتوان بود

بد بودن و حال خویش نیکو دیدن

آن بد باشد کز آن بتر نتوان بود

اوحدالدین کرمانی
 

اوحدالدین کرمانی » دیوان رباعیات » الباب الثالث: فی ما یتعلق باحوال الباطن و المرید » شمارهٔ ۲۸۰

 

گر عمر بود تو را فزون از پانصد

افسانه شوی عاقبت از روی خرد

باری چو فسانه می شوی ای بخرد

افسانهٔ نیک شو نه افسانهٔ بد

اوحدالدین کرمانی
 
 
۱
۱۲۹۶
۱۲۹۷
۱۲۹۸
۱۲۹۹
۱۳۰۰
۶۴۵۴