گنجور

ظهیری سمرقندی » سندبادنامه » بخش ۲۷ - داستان عشق و گنده پیر و سگ گریان

 

بیا که عاشق رنجور را خریداریم

فتادگان جهان را به لطف برداریم

ظهیری سمرقندی
 

ظهیری سمرقندی » سندبادنامه » بخش ۲۸ - آمدن کنیزک روز پنجم به حضرت شاه

 

مخالفان تو موران بدند، مار شدند

برآور از سر موران مارگشته، دمار

مکن درنگ و ازین پیش روزگار مبر

که اژدها شود ار روزگار یابد مار

ظهیری سمرقندی
 

ظهیری سمرقندی » سندبادنامه » بخش ۲۹ - داستان صیاد و سگ و انگبین و مرد بقال

 

چو پایان نبینی ز سر فتنه را

به پایان ز پای اندر آرد سرت

ظهیری سمرقندی
 

ظهیری سمرقندی » سندبادنامه » بخش ۲۹ - داستان صیاد و سگ و انگبین و مرد بقال

 

اقب ساط شرس شمردل

موجد الفقره رخو المفصل

له اذا ادبر لحظ المقبل

کانما ینظر من سجنجل

یقعی جلوس البدوی المصطلی

[...]

ظهیری سمرقندی
 

ظهیری سمرقندی » سندبادنامه » بخش ۳۱ - داستان بازرگان لطیف طبع

 

نیارم از تو یاد ایرا که گشته ست

مرا بر دل، فراموشی فراموش

ظهیری سمرقندی
 

ظهیری سمرقندی » سندبادنامه » بخش ۳۱ - داستان بازرگان لطیف طبع

 

اندر کف او کلیچه گفتی بذر است

ماننده ماهی‌ست درفشان از میغ

ظهیری سمرقندی
 

ظهیری سمرقندی » سندبادنامه » بخش ۳۲ - داستان زن پسر با خسرو و معشوق

 

کار من بیچاره بدانجای رسید

کز یا رب من ترا بباید ترسید

ظهیری سمرقندی
 

ظهیری سمرقندی » سندبادنامه » بخش ۳۳ - آمدن کنیزک روز ششم به حضرت شاه

 

وعده تو زان به درنگ اندر است

کاین دل مسکینت به جنگ اندراست

تو رسن کار گرفتی فراخ

کار من امروز به تنگ اندر است

ظهیری سمرقندی
 

ظهیری سمرقندی » سندبادنامه » بخش ۳۴ - داستان صعلوک و شیر و بوزنه

 

به هر حال مر بنده را شکر به

که بسیار بد باشد از بد بتر

ظهیری سمرقندی
 

ظهیری سمرقندی » سندبادنامه » بخش ۳۴ - داستان صعلوک و شیر و بوزنه

 

شبی چون شبَه روی شسته به قیر

نه بهرام پیدا نه کیوان نه تیر

نه آوای مرغ و نه هرای دد

زمانه زبان بسته از نیک و بد

ظهیری سمرقندی
 

ظهیری سمرقندی » سندبادنامه » بخش ۳۴ - داستان صعلوک و شیر و بوزنه

 

حتی اذا نثر التبلج ورده

متدارکا فطفا علی الریحان

روز آمد و علامت مصقول برکشید

وز آسمان شمامه کافور بردمید

در شد به چتر ماه سنان‌های آفتاب

[...]

ظهیری سمرقندی
 

ظهیری سمرقندی » سندبادنامه » بخش ۳۴ - داستان صعلوک و شیر و بوزنه

 

رفتم چو ندیدم از تو بر خورداری

وز صحبت تو بسی کشیدم خواری

گر بد بودم برستی از صحبت من

ور نیک بدم مرا بسی یادآری

ظهیری سمرقندی
 

ظهیری سمرقندی » سندبادنامه » بخش ۳۶ - داستان پری و زاهد و زن

 

گرد آمده بودیم چو پروین یکچند

ایمن شده از فراق وز بیم گزند

مانا که نبودیم به وصلش خرسند

کایزد چو بنات نعشمان بپراکند

ظهیری سمرقندی
 

ظهیری سمرقندی » سندبادنامه » بخش ۳۶ - داستان پری و زاهد و زن

 

اوهام مصافیان چو گردد صافی

بینند به دل هر آنچه بینند به چشم

ظهیری سمرقندی
 

ظهیری سمرقندی » سندبادنامه » بخش ۳۶ - داستان پری و زاهد و زن

 

رفتم که مباد تو بی تو خوش یک نفسم

وز گردش روزگار این داغ بسم

گر مرگ نخیزد و نباید ز پسم

آخر روزی به خدمتت باز رسم

ظهیری سمرقندی
 

ظهیری سمرقندی » سندبادنامه » بخش ۳۶ - داستان پری و زاهد و زن

 

کذاک اللیالی و احداثها

یجددن للمرء حالا فحالا

ظهیری سمرقندی
 

ظهیری سمرقندی » سندبادنامه » بخش ۳۶ - داستان پری و زاهد و زن

 

در جهان چیست کز جهان بترست

جز غم من که هر زمان بترست

دست بازی اخترانم کشت

پای بازی آسمان بترست

زان ستمها که دهر با من کرد

[...]

ظهیری سمرقندی
 

ظهیری سمرقندی » سندبادنامه » بخش ۳۶ - داستان پری و زاهد و زن

 

من از تو گر سخن خوردم عجب نیست

نخست آدم سخن خورده ست از ابلیس

ظهیری سمرقندی
 

ظهیری سمرقندی » سندبادنامه » بخش ۳۶ - داستان پری و زاهد و زن

 

از آن کرده بی شک پشیمان شوی

که در وی به گفتار نادان شوی

چنان دان که نادان ترین کس تویی

اگر پند دانندگان نشنوی

ظهیری سمرقندی
 

ظهیری سمرقندی » سندبادنامه » بخش ۳۶ - داستان پری و زاهد و زن

 

بر زنان دل منه از آنکه زنان

مرد را کوزه فقع سازند

تا بود پر زنند بوسه بر او

چون تهی شد ز دست بندازند

ظهیری سمرقندی
 
 
۱
۱۲۳۴
۱۲۳۵
۱۲۳۶
۱۲۳۷
۱۲۳۸
۶۴۵۴