گنجور

قاآنی » قطعات » شمارهٔ ۲۵

 

منافق آنچنان داند ز تلبیس

که افعال بدش با خلق نیکوست

نمی‌داندکه چشم اهل معنی

صفای مغز را می‌بیند از پوست

قاآنی
 

قاآنی » قطعات » شمارهٔ ۲۶

 

نفس امارهٔ تو دشمن تست

چون شود کشته دوست گردد دوست

تن تو پوست هست و مغز تو جان

مغزت ار آرزوست بفکن پوست

قاآنی
 

قاآنی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۸

 

مرد چون شناخت مغز را ز پوست

هرچه بنگرد نیست غیر دوست

قاآنی
 

قاآنی » مثنوی

 

کس این مغز را باز داند ز پوست

که با خویش دشمن شود بهر دوست

قاآنی
 

صفایی جندقی » دیوان اشعار » رقیه‌نامه » بخش ۲

 

گفت این سر مجلس آرایی نکوست

رنج او را چاره فرمایی از اوست

صفایی جندقی
 

بلند اقبال » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۸۰

 

نه همی حسن چهره دارددوست

کآنچه حسن است درجهان با اوست

حسن دلبر نباشد از خط و خال

چه بری لذت از گل ار بی بوست

بد گر از اورسد نباشد بد

[...]

بلند اقبال
 

بلند اقبال » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۱۶ - قطعه

 

حقایق نگار آمد از کربلا

به کوری چشم هر آنکس عدوست

نه درفارس تنها درایران زمین

اگر مرد باغیرتی هست اوست

بلند اقبال
 
 
۱
۸۶
۸۷
۸۸
۸۹
۹۰
۹۸
sunny dark_mode