گنجور

فردوسی » شاهنامه » داستان هفتخوان اسفندیار » بخش ۷

 

برفتند پوزش‌کنان نزد شاه

که گر شاه بیند ببخشد گناه

فردوسی
 

فردوسی » شاهنامه » داستان هفتخوان اسفندیار » بخش ۸

 

چنین داد پاسخ که مرگ سپاه

مرا روشناییست چون هور و ماه

فردوسی
 

فردوسی » شاهنامه » داستان هفتخوان اسفندیار » بخش ۸

 

به نزدیک رویین دژ آمد سپاه

چنان شد که فرسنگ ده ماند راه

فردوسی
 

فردوسی » شاهنامه » داستان هفتخوان اسفندیار » بخش ۸

 

اگر در ببندد به ده سال شاه

خورش هست چندانک باید سپاه

فردوسی
 

فردوسی » شاهنامه » داستان هفتخوان اسفندیار » بخش ۹

 

بسازد بران کلبه بازارگاه

همی داردش ایمن اندر پناه

فردوسی
 

فردوسی » شاهنامه » داستان هفتخوان اسفندیار » بخش ۹

 

ببود آن شب و بامداد پگاه

ز ایوان دوان شد به نزدیک شاه

فردوسی
 

فردوسی » شاهنامه » داستان هفتخوان اسفندیار » بخش ۹

 

ازان پس بپرسیدش از رنج راه

ز ایران و توران و کار سپاه

فردوسی
 

فردوسی » شاهنامه » داستان هفتخوان اسفندیار » بخش ۱۱

 

ز هامون سوی دژ بیامد سپاه

شد از گرد خورشید تابان سیاه

فردوسی
 

فردوسی » شاهنامه » داستان هفتخوان اسفندیار » بخش ۱۱

 

به دژ چون خبر شد که آمد سپاه

جهان نیست پیدا ز گرد سیاه

فردوسی
 

فردوسی » شاهنامه » داستان هفتخوان اسفندیار » بخش ۱۲

 

مباشید با من بدین رزمگاه

اگر سر دهم گر ستانم کلاه

فردوسی
 

فردوسی » شاهنامه » داستان هفتخوان اسفندیار » بخش ۱۲

 

همه بارگاهش چنان شد که راه

نبود اندران نامور بارگاه

فردوسی
 

فردوسی » شاهنامه » داستان هفتخوان اسفندیار » بخش ۱۲

 

بجوشید ارجاسپ از جایگاه

بپوشید خفتان و رومی کلاه

فردوسی
 

فردوسی » شاهنامه » داستان هفتخوان اسفندیار » بخش ۱۲

 

غو دیده باید که از دیدگاه

کانوشه سر و تاج گشتاسپ شاه

فردوسی
 

فردوسی » شاهنامه » داستان هفتخوان اسفندیار » بخش ۱۲

 

چو انبوه گردد به دژ بر سپاه

گریزان و برگشته از رزمگاه

فردوسی
 

فردوسی » شاهنامه » داستان هفتخوان اسفندیار » بخش ۱۲

 

سر شاه ترکان ازان دیدگاه

بینداخت باید به پیش سپاه

فردوسی
 

فردوسی » شاهنامه » داستان هفتخوان اسفندیار » بخش ۱۳

 

به لشکر چنین گفت کز خواب شاه

دل من پر از رنج شد جان تباه

فردوسی
 

فردوسی » شاهنامه » داستان هفتخوان اسفندیار » بخش ۱۳

 

خروشی برآمد ز توران سپاه

ز سر برگرفتند گردان کلاه

فردوسی
 

فردوسی » شاهنامه » داستان هفتخوان اسفندیار » بخش ۱۳

 

چو ارجاسپ پردخته شد قلبگاه

مبادا کلاه و مبادا سپاه

فردوسی
 

فردوسی » شاهنامه » داستان هفتخوان اسفندیار » بخش ۱۳

 

ده و دار برخاست از رزمگاه

هوا شد به کردار ابر سیاه

فردوسی
 

فردوسی » شاهنامه » داستان هفتخوان اسفندیار » بخش ۱۳

 

همی موج زد خون بران رزمگاه

سری زیر نعل و سری با کلاه

فردوسی
 
 
۱
۴۱
۴۲
۴۳
۴۴
۴۵
۶۳۴
sunny dark_mode