گنجور

آشفتهٔ شیرازی » غزلیات » شمارهٔ ۹۱۴

 

دلا مسافرت از این دیار ویران کن

بکوی دوست چو مجنون سری بسامان کن

زانس آدمیانت بغیر وحشت نیست

چو وحشیان تو قراری زنوع انسان کن

طبیب نیست درین شهر بند و تو رنجور

[...]

آشفتهٔ شیرازی
 

صفی علیشاه » دیوان اشعار » ترجیعات » شمارهٔ ۱

 

ای دل آهنگ کوی جانان کن

ترک سر اندرین ره از جان کن

دفتر صلح و جنگ در هم پیچ

خانه نام و ننگ ویران کن

جبهه خویش را در این میدان

[...]

صفی علیشاه
 

صفی علیشاه » بحرالحقایق » بخش ۳۰۳ - عبدالصبور

 

مراذاتیست کوشش امتحان کن

صلاح خود تودانی هر چه آن کن

صفی علیشاه
 

صفای اصفهانی » دیوان اشعار » مسمطات » مسمط در منقبت حضرت شاه اولیا علی مرتضی روحی و ارواحنا فداه

 

حدیث نفس مرا گفت ترک عرفان کن

ببند طرف ز دولت ز فقر کتمان کن

چه گفت گفت که ترک وصال جانان کن

بیار روی به تن پشت بر دل و جان کن

صفای اصفهانی
 

ایرج میرزا » مثنوی‌ها » عارف نامه » بخش ۶

 

پیمبر آنچه فرمودست آن کُن

نه زینت فاش و نه صورت نهان کن

ایرج میرزا
 

رهی معیری » ترانه‌ها و نغمه‌ها » شمارهٔ ۱۸ - آذربایجان

 

مطرب به شهناز، شوری عیان کن، آهنگ آذربایجان کن

بر خاک تبریز، اشکی فرو ریز، از فتنهٔ گردون فغان کن

رهی معیری
 
 
۱
۳
۴
۵
sunny dark_mode