چو مرده زنده باشی در جهان تو

حقیقت یادگیر این رایگان تو

خدا در ذات جانست ار نهان تو

درون جان نظر کن جان جان تو

یقین پیش آر و بگذر از گمان تو

مرا بین در درون جان جان تو

اگر خواهی قصاص شرع ران تو

که میخواهی چنین شاه جهان تو

دمی در پوست میآیی عیان تو

دمی با دوست میآیی نهان تو

بُری دو دست و پایم این زمان تو

همی گویم بر خلق جهان تو

ازین معنی بیندیش این زمان تو

بپرس این لحظه از خلق جهان تو

کنون شیخ جهان لامکان تو

گذشته از زمین و از زمان تو

توئی شیخ زمین و آسمان تو

گذشتستی هم از کون ومکان تو

اگر آگاه راهی از زمان تو

یقین منصور میبین جان جان تو

اگرداری سر ما سرفشان تو

بجان و سر یقین اینجا ممان تو

نیابی گنج معنی رایگان تو

اگر اینجا نیابی جان جان تو

بکن عدل و امین شو در جهان تو

که تا باشی سعادت جاودان تو

نداری هیچ در هر دو جهان تو

بجز یکی خدا عین العیان تو

رهی ناکردهٔ چون کاروان تو

بکن راه و بمنزل خود رسان تو

چو مردان راه کن در جسم و جان تو

که میبینی نمود تن عیان تو

برون شو زین جهان با آن جهان تو

دمی منگر زمین را با زمان تو

یقین دریاب و برگرد ازگمان تو

که تا بینی جمال حق عیان تو

جواهر ذات داری در نهان تو

از آن جوهر شدی اینجا عیان تو

ز قول شرع مگذر یک زمان تو

ز حق بشنو مر این شرح و بیان تو