گنجور

محمد بن منور » اسرار التوحید » باب دوم - در وسط حالت شیخ » فصل دوم - حکایاتی که بر زبان شیخ رفته » حکایت شمارهٔ ۱۰۴

 

حورا بنظارۀ نگارم صف زد

رضوان بعجب بماند کف بر کف زد

یک خال سیه بران رخ مطرف زد

ابدال ز بیم چنگ در مصحف زد

محمد بن منور
 

محمد بن منور » اسرار التوحید » باب دوم - در وسط حالت شیخ » فصل دوم - حکایاتی که بر زبان شیخ رفته » حکایت شمارهٔ ۱۱۳

 

هر باد کی از سوی بخارا بمن آید

زوبوی گل و مشک و نسیم سمن آید

برهرزن و هر مرد کجا بروزد آن باد

گوید مگر آن باد همی از ختن آید

نه نه زختن باد چنان خوش نوزد هیچ

[...]

محمد بن منور
 

محمد بن منور » اسرار التوحید » باب دوم - در وسط حالت شیخ » فصل سوم » منقولات » شمارهٔ ۲۵

 

دانی که مرا یار چه گفتست امروز

جز ما بکسی در منگر دیده بدوز

محمد بن منور
 

محمد بن منور » اسرار التوحید » باب دوم - در وسط حالت شیخ » فصل سوم » منقولات » شمارهٔ ۲۶

 

گفتار دراز مختصر باید کرد

وز یار بدآموز حذر باید کرد

محمد بن منور
 

محمد بن منور » اسرار التوحید » باب دوم - در وسط حالت شیخ » فصل سوم » منقولات » شمارهٔ ۳۹

 

آری چنین کنند کریمان کی شاه کرد

سوی رهی بچشم بزرگی نگاه کرد

محمد بن منور
 

محمد بن منور » اسرار التوحید » باب دوم - در وسط حالت شیخ » فصل سوم » منقولات » شمارهٔ ۶۵

 

یا عزَّ اُقْسِمُ بِالَّذِی اَنَا عَبدُه

وَلَهُ الحجیجُ وَما حَوَت عَرفات

لا ابتَغِی بَدَلاً سِواکِ خَلیلةً

فَثِقی بِقَولی وَالکِرامُ ثقات

وَلَو اَنَّ فَوقی تربةً وَدَعَوْتنی

[...]

محمد بن منور
 

محمد بن منور » اسرار التوحید » باب دوم - در وسط حالت شیخ » فصل سوم » منقولات » شمارهٔ ۶۵

 

گر مرده بوم برآمده سالی بیست

چند پندرای که گورم از عشق تهیست

گر دست بخاک برنهی کاینجا کیست

آواز آید که حال معشوقم چیست

محمد بن منور
 

محمد بن منور » اسرار التوحید » باب دوم - در وسط حالت شیخ » فصل سوم » منقولات » شمارهٔ ۶۹

 

مرد باید کی جگر سوخته خندان بودا

نه همانا کی چنین مرد فراوان بودا

محمد بن منور
 

محمد بن منور » اسرار التوحید » باب دوم - در وسط حالت شیخ » فصل سوم » منقولات » شمارهٔ ۷۴

 

آتش نمرود هرگز پور آزر را نسوخت

پورآزرپیش ازین آتش چو خاکستر شدست

تا بدین آتش نسوزی تو یقین صافی نۀ

خواه اگر دیوانه خوانی خواه گویی بیهذَست

محمد بن منور
 

محمد بن منور » اسرار التوحید » باب دوم - در وسط حالت شیخ » فصل سوم » منقولات » شمارهٔ ۸۱

 

زلفت سیه است مشک را کان گشتی

ازبس که بجستی تو همه آن گشتی

محمد بن منور
 

محمد بن منور » اسرار التوحید » باب دوم - در وسط حالت شیخ » فصل سوم » منقولات » شمارهٔ ۹۶

 

یک چند دویدم و قدم فرسودم

آخر بی تو پدید نامد سودم

تا دست به بیعت وفایت سودم

در خانه نشستم و فرو آسودم

محمد بن منور
 

محمد بن منور » اسرار التوحید » باب دوم - در وسط حالت شیخ » فصل سوم » منقولات » شمارهٔ ۹۷

 

جز درد دل از نظارۀ خوبان چیست

آنرا کهدو دست و کیسه از سیم تهیست

محمد بن منور
 

محمد بن منور » اسرار التوحید » باب دوم - در وسط حالت شیخ » فصل سوم » منقولات » شمارهٔ ۹۹

 

گفتار دراز مختصر باید کرد

وزیار بدآموز حَذَر باید کرد

محمد بن منور
 

محمد بن منور » اسرار التوحید » باب دوم - در وسط حالت شیخ » فصل سوم » منقولات » شمارهٔ ۹۹

 

آنرا که بیامدست دنیا آمد

دانی که بیامده چو آورده نبود

محمد بن منور
 

محمد بن منور » اسرار التوحید » باب دوم - در وسط حالت شیخ » فصل سوم » منقولات » شمارهٔ ۱۱۱

 

بچون و چرا درشدم سالیان

که چون این چنین و چرا آن چنان

چو از خواب بیدار شد خفته مرد

به بیداری آسان ترش گشت درد

محمد بن منور
 

محمد بن منور » اسرار التوحید » باب دوم - در وسط حالت شیخ » فصل سوم » منقولات » شمارهٔ ۱۲۲

 

وای ای مردم داد ز عالم برخاست

جرم او کند و عذر مرا باید خواست

محمد بن منور
 

محمد بن منور » اسرار التوحید » باب دوم - در وسط حالت شیخ » فصل سوم » منقولات » شمارهٔ ۱۴۹

 

چون نیست شدی هست ببودی صنما

چون خاک شدی پاک شدی لاجرما

محمد بن منور
 
 
۱
۲
۳
۴
۵
۶
۷
sunny dark_mode