عطار » مختارنامه » باب هشتم: در تحریض نمودن به فنا و گم بودن در بقا » شمارهٔ ۱۱
تا کی گردی ای دل غمناک به خون
از هستی خویش پاک شو پاک کنون
سی سال ز خویش خاک میکردی باز
دردا که نکردهای سر از خاک برون
عطار » مختارنامه » باب سی و دوم: در شكایت كردن از معشوق » شمارهٔ ۱۷
گه درد توام ز پرده آرد بیرون
گاه از غم تو پردهٔ دل گیرد خون
هر روز هزار بار چون بوقلمون
میگرداند عشق توام گوناگون
عطار » منطقالطیر » در نعت رسول » در نعت رسول ص
گشته در خیر البلاد او رهنمون
و هو خیرالخلق فی خیر القرون
عطار » منطقالطیر » جواب هدهد » حکایت شیخ سمعان
موجزن شد پردهٔ دلشان ز خون
تا چه آید خود ازین پرده برون
عطار » منطقالطیر » جواب هدهد » حکایت شیخ سمعان
صد هزاران دل چو یوسف غرق خون
اوفتاده در چه او سرنگون
عطار » منطقالطیر » عذر آوردن مرغان » عابدی که پس از سالها عبادت به نوای مرغی دل خوش کرده بود
گلخنست این جملهٔ دنیای دون
قصر تو چندست ازین گلخن کنون
عطار » منطقالطیر » عذر آوردن مرغان » حکایت عنکبوت و خانهٔ او
چون مگس افتد به دامش سرنگون
برمکد از عرق آن سرگشته خون
عطار » منطقالطیر » عذر آوردن مرغان » حکایت حلاج که در دم مرگ روی خود را به خون خود سرخ کرد
گفت چون گلگونهٔ مردست خون
روی خود گلگونه بر کردم کنون
عطار » منطقالطیر » عذر آوردن مرغان » حکایت جنید که سر پسرش را بریدند
هست گردون هم چو طشت سرنگون
وز شفق این طشت هر شب غرق خون
عطار » منطقالطیر » عذر آوردن مرغان » حکایت یوسف و ده برادرش که در قحطی به چاره جویی پیش او آمدند و گفتگوی آنها
پیرهن در خون کشیدید از فسون
تا دل یعقوب از آن خون گشت خون
عطار » منطقالطیر » عذر آوردن مرغان » حکایت یوسف و ده برادرش که در قحطی به چاره جویی پیش او آمدند و گفتگوی آنها
چند گرد طاس گردی سرنگون
در گذر کین هست طشت غرق خون
عطار » منطقالطیر » عذر آوردن مرغان » پیام خداوند به بندگان توسط داود
چون چنین کردی ترا آید کنون
آنچ میجویی ز خاکستر برون
عطار » منطقالطیر » بیان وادی معرفت » حکایت پاسبانی عاشق که هیچ نمیخفت
مرد را بیشک درین دریای خون
معرفت باید ز بیخوابی برون
عطار » منطقالطیر » بیان وادی استغنا » حکایت شیخی خرقهپوش که عاشق دختر سگبان شد
شد چنان در عشق آن دلبر زبون
کز دلش میزد چو دریا موج خون
عطار » منطقالطیر » بیان وادی توحید » راز و نیاز لقمان سرخسی با پروردگار
پس ز تکلیف وز عقل آمد برون
پای کوبان دست میزد در جنون
عطار » منطقالطیر » سیمرغ در پیشگاه سیمرغ » ...
درزمان از ما بریزد جوی خون
پس کند بردار ما را سرنگون
عطار » منطقالطیر » سیمرغ در پیشگاه سیمرغ » ...
گوشتی دیدند خلقان غرق خون
پوست از وی درکشیده سرنگون
عطار » الهی نامه » آغاز کتاب » بسم الله الرحمن الرحیم
زهی بنموده رخ از کاف و از نون
فکنده نورِ خود بر هفت گردون
عطار » الهی نامه » آغاز کتاب » در نعت سید المرسلین صلی اللّه علیه و سلم
زهی صاحب قِران دَورِ گردون
توئی نور دو عالم بی چه و چون