عطار » منطقالطیر » آغازکتاب » مجمع مرغان
زانک چون کشور بود بیپادشاه
نظم و ترتیبی نماند در سپاه
عطار » منطقالطیر » حکایت سیمرغ » حکایت سیمرغ
جملهٔ مرغان شدند آن جایگاه
بیقرار از عزت آن پادشاه
عطار » منطقالطیر » حکایت طوطی » گفتگوی خضر(ع) با دیوانهای
زانک خوردی آب حیوان چند راه
تا بماند جان تو تا دیرگاه
عطار » منطقالطیر » حکایت طاووس » حکایت طاووس
هدهدش گفت ای ز خود گم کرده راه
هر که خواهد خانهای از پادشاه
عطار » منطقالطیر » حکایت باز » حکایت باز
چشم از آن بگرفتهام زیر کلاه
تا رسد پایم به دست پادشاه
عطار » منطقالطیر » حکایت باز » حکایت باز
روی آن دارم که من بر روی شاه
عمر بگذارم خوشی این جایگاه
عطار » منطقالطیر » حکایت کوف » حکایت مردی که پس از مرگ حقهای زر او بازمانده بود
گفت زر بنهادهام این جایگاه
من ندانم تا بدو کس یافت راه
عطار » منطقالطیر » حکایت صعوه » حکایت صعوه
چون نیم من مرد او، این جایگاه
یوسف خود باز میجویم ز چاه
عطار » منطقالطیر » حکایت صعوه » حکایت صعوه
گر بیابم یوسف خود را ز چاه
بر پرم با او من از ماهی به ماه
عطار » منطقالطیر » پرسش مرغان » حکایت پادشاهی که بسیار صاحب جمال بود
هرک کردی سوی آن برقع نگاه
سر بریدندیش از تن بیگناه
عطار » منطقالطیر » پرسش مرغان » حکایت پادشاهی که بسیار صاحب جمال بود
آینه فرمود حالی پادشاه
کاندر آینه توان کردن نگاه
عطار » منطقالطیر » پرسش مرغان » حکایت محمود و ایاز
من ندانم ذرهای تا پادشاه
پیش از من چون رسید این جایگاه
عطار » منطقالطیر » جواب هدهد » حکایت شیخ سمعان
چون شب تاریک در شعر سیاه
شد نهان چون کفر در زیر گناه
عطار » منطقالطیر » جواب هدهد » حکایت شیخ سمعان
آن دگر گفت این زمان کن عزم راه
در حرم بنشین و عذر خویش خواه
عطار » منطقالطیر » جواب هدهد » حکایت شیخ سمعان
مصطفی را دید میآمد چو ماه
در بر افکنده دو گیسوی سیاه
عطار » منطقالطیر » جواب هدهد » حکایت شیخ سمعان
در میان شیخ و حق از دیرگاه
بود گردی و غباری بس سیاه
عطار » منطقالطیر » جواب هدهد » حکایت شیخ سمعان
تو یقین میدان که صد عالم گناه
از تف یک توبه برخیزد ز راه
عطار » منطقالطیر » جواب هدهد » حکایت شیخ سمعان
آن که داند کرد روشن را سیاه
توبه داند داد با چندین گناه