گنجور

عطار » خسرونامه » بخش ۱ - بسم اللّه الرحمن الرحیم

 

یکی خرطوم او سود و یکی پای

همه یک چیز را سودند و یکجای

عطار
 

عطار » خسرونامه » بخش ۱ - بسم اللّه الرحمن الرحیم

 

چو پیش آری صراط بیسر و پای

مرا پیری ده و طفلی براندای

عطار
 

عطار » خسرونامه » بخش ۱۵ - آغاز داستان

 

زن بد را مده نزدیک خود جای

که مردان از زن نیکند بر پای

عطار
 

عطار » خسرونامه » بخش ۱۵ - آغاز داستان

 

کنیزک پیش شاه برجست از جای

نهادش همچو گیسو روی بر پای

عطار
 

عطار » خسرونامه » بخش ۱۵ - آغاز داستان

 

ز بیماری درآید کوه از پای

چه سنجد کاه برگی باد پیمای

عطار
 

عطار » خسرونامه » بخش ۱۷ - دیدن گل هرمز را در باغ و عاشق شدن

 

نمیدانم که تا هرگز کند رای

بسوی گل چنین دل در چنین جای

عطار
 

عطار » خسرونامه » بخش ۱۷ - دیدن گل هرمز را در باغ و عاشق شدن

 

که تا ز اواز چنگ و نالهٔ نای

بجای آید دل این رفته از جای

عطار
 

عطار » خسرونامه » بخش ۱۷ - دیدن گل هرمز را در باغ و عاشق شدن

 

بهر ساعت سوی بام آوری رای

شوی گیسو کشان چون چنگ درپای

عطار
 

عطار » خسرونامه » بخش ۱۷ - دیدن گل هرمز را در باغ و عاشق شدن

 

فرو افتی و نشناسی سر از پای

نجنبی و نگیری پای از جای

عطار
 

عطار » خسرونامه » بخش ۱۷ - دیدن گل هرمز را در باغ و عاشق شدن

 

بدست خویش افگندی تو در پای

سر خود از یکی تا پای بر جای

عطار
 

عطار » خسرونامه » بخش ۱۷ - دیدن گل هرمز را در باغ و عاشق شدن

 

همه صورتگران صورت آرای

ز رویش نقش بردندی بهر جای

عطار
 

عطار » خسرونامه » بخش ۱۷ - دیدن گل هرمز را در باغ و عاشق شدن

 

گهی ازنرگست خوناب پالای

گهی بی چوب گز، مهتاب پیمای

عطار
 

عطار » خسرونامه » بخش ۱۷ - دیدن گل هرمز را در باغ و عاشق شدن

 

نبتوان گفت باری این همه جای

که شرمت باد ای بی عقل بی رای

عطار
 

عطار » خسرونامه » بخش ۱۸ - خطاب با حقیقت جان در معنی زاری كردن گلرخ

 

بزیر سایهٔ او بال بگشای

گلوخوش کن وزان پس راز بسرای

عطار
 

عطار » خسرونامه » بخش ۱۹ - گفتار در رخصت دادن دایه گلرخ را در عشق هرمز و حیله ساختن

 

چو صبح زود خیز و بادپیمای

زمانه بر نهاده در دهان نای

عطار
 

عطار » خسرونامه » بخش ۲۰ - پاسخ دادن هرمز دایه را

 

مکن ای دایه زین بیشم مفرسای

جوان و عاشقم بر من ببخشای

عطار
 

عطار » خسرونامه » بخش ۲۳ - زاری هرمز در عشق گل پیش دایه

 

مرا یک قطرهٔ خونست خودرای

که دل میخواندش هرکس بهر جای

عطار
 

عطار » خسرونامه » بخش ۲۴ - رسیدن گل و هرمز در باغ و سرود گفتن با رباب

 

چو گفت این خواست تا برخیزد از جای

گلش افتاد همچون زلف در پای

عطار
 

عطار » خسرونامه » بخش ۲۴ - رسیدن گل و هرمز در باغ و سرود گفتن با رباب

 

چو هرمز دید گل را جست بر پای

که تا بدرود کردش مست برجای

عطار
 

عطار » خسرونامه » بخش ۲۴ - رسیدن گل و هرمز در باغ و سرود گفتن با رباب

 

نه نقلی حاضر ونه شمع بر پای

نه می مانده، نه مجلسخانه برجای

عطار
 
 
۱
۴
۵
۶
۷
۸
۱۷
sunny dark_mode