عطار » الهی نامه » بخش بیست و دوم » المقالة الثانی و العشرون
پسر گفت ای پدر این کیمیا چیست
که بی اودست میندهد مرا زیست
بیان کیمیا کن تا بدانم
که بی آن دست میندهد جهانم
عطار » الهی نامه » بخش بیست و دوم » جواب پدر
پدر در پیش او کرد این حکایت
ز افلاطون یونانی روایت
عطار » الهی نامه » بخش بیست و دوم » (۱) حکایت افلاطون و اسکندر
فلاطون آنکه استاد جهان بود
مگر در ابتدا کارش چنان بود
که استخراج زر تدبیر سازد
ز مس شوشه کند اکسیر سازد
به پنجه سال شد در گوشهٔ گم
[...]
عطار » الهی نامه » بخش بیست و دوم » (۲) حکایت آن بزرگ با خواجه علی طوسی
بزرگی هم نکودل هم نکو عقل
ز خواجه بوعلی طوسی کند نقل
که این ساعت تو در عین بلائی
که از سر تا قدم جمله فنائی
همه پشتی همه رو گرد در راه
[...]
عطار » الهی نامه » بخش بیست و دوم » (۳) حکایت آن دیوانه که ازو پرسیدند که درد چیست
یکی پرسید ازان دیوانه مردی
که چه بوَد درد چون داری تو دردی؟
چنین گفت او که دردآنست پیوست
که چون باید بُریده دست را دست
و یا آن تشنهٔ ده روزه را نیز
[...]
عطار » الهی نامه » بخش بیست و دوم » (۴) حکایت آن طفل که با مادر ببازار آمد و گم شد
زنی آورد طفلی را ببازار
ز مادر گم شد و بگریست بسیار
زمانی خاک بر سر زود میریخت
زمانی اشک خون آلود میریخت
چو میدیدند غرق خون و خاکش
[...]
عطار » الهی نامه » بخش بیست و دوم » (۵) حکایت یوسف علیه السلام و نظر کردن او در آینه
مگر یوسف در آئینه نگاه کرد
بسی تحسین آن روی چو مه کرد
ولی آئینه پنداشت، اینت نااهل
که او را میکند تحسین، زهی جهل
چه گر یوسف جمال تهنیت داشت
[...]
عطار » الهی نامه » بخش بیست و دوم » (۶) حکایت احمد غزالی
به پیش پاک بازان دلفروز
چنین گفت احمد غزّال یک روز
که چون بهر جمال یوسف خوب
بمصر آمد زبیت الحُزن یعقوب
درآمد تنگ یوسف پیش او در
[...]
عطار » الهی نامه » بخش بیست و دوم » (۷) حکایت ابوعلی فارمدی
چنین دادند ره بینان دمساز
خبر از بوعلی فاربد باز
که گفت ای مرد نه خوش شو بخواندن
نه دل ناخوش کن از خُسران و راندن
قبول خویش را مشمر غنیمت
[...]
عطار » الهی نامه » بخش بیست و دوم » (۸) سؤال کردن سائل از مجنون
بمجنون گفت آن یاری ز یاری
که لیلی را تو چندین دوست داری
بدو گفتا بحقّ عرش و کرسی
که گر من دوستش دارم چه پرسی
رفیقش گفت چندین شعر گفتن
[...]
عطار » الهی نامه » بخش بیست و دوم » (۹) حکایت بایزید با مرد مسافر
برای بایزید آمد ز جائی
غریبی، در بزد چون آشنائی
میان خانه در شیخ نکورای
بفکرت ایستاده بوده بر پای
بدو گفتا نگوئی کز کجا ام؟
[...]
عطار » الهی نامه » بخش بیست و دوم » (۱۰) حکایت محمود با شیخ خرقانی
مگر محمود میآمد ز راهی
درآمد پیش خرقانی پگاهی
ولیکن امتحان شیخ را شاه
ایاز خاص خود را خواند آنگاه
لباس خود درو پوشید آن روز
[...]
عطار » الهی نامه » بخش بیست و دوم » (۱۱) حکایت آهو که مشک از وی حاصل میشود
چنین گفتند استادان پیروز
که آهوئیست کاندر چل شبانروز
در منه میخورد خاشاک و خاری
گل خوش بوی جوید یک دو باری
چو دارد این چله در پاکی آنگاه
[...]