ایرج میرزا » مثنویها » شمارهٔ ۳۳ - غَلَبه بر خَشم
پیش تر زان کِت غَضَب گردد عیان
از اَلِف تا یا اَلفبا را بخوان
کاندر این ضِمن اُفتَدَت صَفرا ز جوش
از جُنون فارِغ شَوی آیی به هوش
ایرج میرزا » مثنویها » شمارهٔ ۳۴ - دزدانِ نادان
دو نفر دزد خری دزدیدند
سرِ تقسیم به هم جنگیدند
آن دو بودند چو گَرمِ زَد و خورد
دُزدِ سِوُّم خَرشان را زَد و بُرد
ایرج میرزا » مثنویها » شمارهٔ ۳۵ - طبیعی گویی
هرچه گویی تو طبیعی میگوی
بیشتر زانچه طبیعی است مجوی
او معلِّم تو بر او شاگِردی
چه کنی جهد کز او بِه کردی
ایرج میرزا » مثنویها » شمارهٔ ۳۶ - حُرمتِ ربا
گفت روزی به جعفرِ صادق
حیلهبازی منافقی فاسِق
کز حرامِ رِبا چه مقصود است
گفت زان رو که مانعِ جود است
ایرج میرزا » قطعهها » شمارهٔ ۶ - برای تصویری که به مرحوم عبدالحسینِ بیات داده سُروده است
بنگر چگونه کردم بیرون ز جِسم جان را
آسان چه سان نُمودم تکلیفِ جان ستان را
ای کاش عکس جان داشت، حالا که می نُمودم
تقدیمِ یارِ جانی عَبدُالحسین خان را
ایرج میرزا » قطعهها » شمارهٔ ۱۳ - به سر کلنل محمد تقی خان پسیان
به احترام به این سر نظر کنید ای خلق
که بی حیات ولی در حیات جاوید است
بَدَل به این سرِ بی تن شَوَد دو روزِ دِگَر
نشانِ بیرَقِ ایران که شیر و خورشید است
ایرج میرزا » قطعهها » شمارهٔ ۱۶ - دزد نگرفته
هر کس ز خزانه بُرد چیزی
گفتند مَبَر که این گُناه است
تعقیب نُموده و گرفتند
دزدِ نگرفته پادشاه است
ایرج میرزا » قطعهها » شمارهٔ ۱۸ - کوه نور
دیده ام من رُبعِ مَسکون را، برادر جان من!
در تمام ربع مسکون این چنین کون هیچ نیست
کوهِ نور است آن کفل در پشتِ آن دریایِ نور
کوه و دریایی چنین در ربع مسکون هیچ نیست!
ایرج میرزا » قطعهها » شمارهٔ ۲۰ - مطایبه با مرحوم عبدالحسین آگاهی
نکویان را بباید آرزو داشت
مرا آگاهی اصلاً آرزو نیست
عبث یادش کنند اهلِ نِشابور
من آگاهم که آگاهی نکو نیست
ایرج میرزا » قطعهها » شمارهٔ ۲۴ - وفات شاه معزول
اگر شاه معزول رفت از جهان
ولی عهد منصوب پاینده باد
محمد علی میرزا گر بمرد
محمد حسن میرزا زنده باد
ایرج میرزا » قطعهها » شمارهٔ ۳۰ - جنده بازی
هر کس که نمود جنده بازی
دائم به ذکر علیل باشد
سوزاک نمایدش بلاشک
گر دختر جبرئیل باشد
ایرج میرزا » قطعهها » شمارهٔ ۶۱ - قطعه
گویند ماکیان را باید گرفت و کشت
گر بر خلاف رسم کند نغمۀ خروس
بر گو که چون کنند اگر شاعری کند
شاعر پسند کودکی آماده چون عروس
ایرج میرزا » قطعهها » شمارهٔ ۶۴ - گریز از نادان
دادم به مسیوهال خراسان را
عیسی صفت گریختم از احمق
نادان به کارها شده مستولی
دانا به خون دل شده مستغرق
ایرج میرزا » قطعهها » شمارهٔ ۶۷ - تاریخ بنای ادارهٔ لشکر شرق (۱۳۴۱ هق)
حسین آقا امیر لشکر آن بر دو رضا چاکر
یکی سلطانِ طوس آن یک وزیر جنگِ ملکِ جم
چو بنمود این بنا برپا سرود ایرج به تاریخش
بنای او چو عمر شاه و سردار سپه محکم
ایرج میرزا » قطعهها » شمارهٔ ۷۴ - رسوا
گویی که تو رُسوایی من با تو نیامیزم
رسوا تو مرا کردی نزد همه مرد و زن
خواهم که رُخَت بینم بیواسطهٔ عینک
خواهم که بَرَت گیرم بیحایل پیراهن
ایرج میرزا » قطعهها » شمارهٔ ۸۳ - قربان کمال السلطنه
روز قتل ابن ملجم لعنت الله علیه
دوستان بودند مهمان کمال السلطنه
حیف از فرط کسالت طبعم از گفتن بریست
این قدر گویم که قربان کمال السلطنه
ایرج میرزا » رباعیها » شمارۀ ۴
هر وقت که دیدی غَضَبت رو آورد
از یک تا صد شماره کن ای سره مرد
در ضمن شماره عقلت آید سر جای
دیگر نکنی آنچه نمی باید کرد
ایرج میرزا » رباعیها » شمارۀ ۵
اکنون که هوای ری به سر دارم و بس
ملبوس همین پوست به بردارم و بس
ز اسباب سفر که جمله مردم دارند
من بنده همین عزم سفر دارم و بس
ایرج میرزا » رباعیها » شمارۀ ۶
دیدیم بسی چون تو درین عمر قلیل
کز کبر چو پشه بود در چشمش پیل
ریشش بدمید و شد گدای سر کوی
آری از ریش میشوند ابن سبیل
ایرج میرزا » رباعیها » شمارۀ ۷
ای دوست به ذات حق تعالی سوگند
کز هجر تو ساعتی نیم من خرسند
وز یاد تو هیچگه تغافل نکنم
تا حشر اگر برند بندم از بند