گنجور

صامت بروجردی » کتاب المراثی و المصائب » شمارهٔ ۲۴ - زبان حال امام بر سر تربت جدش

 

سری بهر تماشا از لحد بر گیر یا جدا

که از کویت روم با ناله شبگیر یا جدا

طلب کردند قوم کوفیان ما را به مهمانی

ولی دایم فلک دارد سر تدبیر یا جدا

بدین زودی نمی‌رفتم ز کویت لیک ترسیدم

[...]

صامت بروجردی
 

صامت بروجردی » کتاب المراثی و المصائب » شمارهٔ ۲۵ - وداع سکینه خاتون با امام

 

برای رفتن شام و وداع شاه شهیدان

ز جمله اسرا نوبت سکینه رسید

ز پشت ناقه عریان فتاد روی زمین

نهاد لب به گلوی بریده شه دین

به گریه گفت که ای جان فدای پیکر تو

[...]

صامت بروجردی
 

صامت بروجردی » کتاب المراثی و المصائب » شمارهٔ ۲۸ - زبان حال زینب خاتون(ع)

 

ای لب عطشان به نزد آب حسین جان

کشته شمشیر بی‌حساب حسین جان

شرح غم و محنت تو تا صف محشر

کرده دل انس و جان کباب حسین جان

هر ستمی را که داشت دهر ستمگر

[...]

صامت بروجردی
 

صامت بروجردی » کتاب المراثی و المصائب » شمارهٔ ۶۲ - خطاب امام(ع) باب عقاب

 

کجاست راکبت ای مرکب نکوسیما

علی اکبر من کرده در کجا ماوی

جوان نو خط و فرزند نو رسم چو نشد

کجا به خاک مکان کرد و غرقه در خو نشد

برون نیاوری از انتظار جان مرا

[...]

صامت بروجردی
 

صامت بروجردی » کتاب المراثی و المصائب » شمارهٔ ۶۵ - زبان حال دختر پیغمبر به شوهر بزرگوار خود

 

یا علی ای ابن عم غم نصیب

ای تو درد درمندان را طبیب

ریخت در جانم فلک ز هر نفاق

الفراق الفراق الفراق

مرغ جان را بر سر افتاده هوس

[...]

صامت بروجردی
 

صامت بروجردی » کتاب المراثی و المصائب » شمارهٔ ۶۸ - زبان حال علی مرتضی با فاطمه زهرا(ع)

 

ای گرامی گوهر درج عفاف

حوریان را خاک درگاهت مطاف

عصمت کبرای حی دادگر

دختر نیک اختر خیرالبشر

باز گردون حیله‌ای انگیخته

[...]

صامت بروجردی
 

صامت بروجردی » کتاب المراثی و المصائب » شمارهٔ ۷۴ - استغاثه امام(ع) در روز عاشورا

 

کرد اندر کربلا چون ناله هل من معین

نور چشم مصطفی در روز عاشورا بلند

از برای نصرت او پیشتر از کائنات

گشت لبیک از خدای واحد یکتا بلند

خلق موجودات را از اولین و آخرین

[...]

صامت بروجردی