صامت بروجردی » قصاید » شمارهٔ ۲۸ - در مدح عینالله الناظره امیرالمومنین(ع)
بتا بیا می گلگون ز نو به ساغر کن
مشام مجلسیان را دمی معطر کن
فسرده گشت دماغم برای راحت روح
بیار ساغر سرشار کام جان تر کن
دلم ز موعظه شیخ شد قرین ملال
[...]
صامت بروجردی » اشعار مصیبت » شمارهٔ ۲۷ - همچنین مصیبت
هر که در بزم عزای شاه بیسر مینشیند
سر به زانو بهر نور چشم حیدر مینشیند
هر کجا نام حسین باشد مکدر مینشیند
روز محشر مهره بختش به شش در مینشیند
با بتول و احمد مرسل برابر مینشیند
[...]
صامت بروجردی » اشعار مصیبت » شمارهٔ ۲۹ - شهادت نصرانی در روز عاشورا
چون به کربلا گردید نور چشم پیغمبر
بر سر زمین از زین سرنگون به چشم تر
بهر قتل او گشتند خلق کوفه زور آور
با عصا و سنگ و چوب تیغ و نیزه و خنجر
میزد این بکش بر تن میزد آن بکش بر سر
[...]
صامت بروجردی » کتاب التضمین و المصائب » شمارهٔ ۱۴ - و برای او علیه الرحمه
ای دل وفا و عهد به دور زمان کجاست
آن را که داده مرگ برات امان کجاست
یاران و دوستان نو پیر و جوان کجاست
جمشید کو سکندر گیتی سنان کجاست
آن حشمت و جلال ملوک کیان کجاست
[...]
صامت بروجردی » کتاب النصایح و التنبیه » شمارهٔ ۳ - و برای او فی النصیحه
دلم ز خلق جهان و جهان ملال گرفت
شبی بستر خوابم چنین خیال گرفت
که مهر عمر دگر روی در زوال گرفت
گرفتم آنکه کنون مرغ روح بال گرفت
به قبر رفتم و منکر ز من سئوال گرفت
[...]
صامت بروجردی » کتاب النصایح و التنبیه » شمارهٔ ۵ - و برای او همچنین
ز دولت نخل امید کسی گر بارور گردد
بباید با ضعیفانش محبت بیشتر گردد
به آب تلخ سازد چون صدف کانِ گهر گردد
ترا گر کشتی تن خواهی از غم بیخطر گردد
مده آزار دلریشان که بینم دردسر گردد
[...]
صامت بروجردی » کتاب القطعات و النصایح » شمارهٔ ۳ - نصیحت سقراط سلطان را
یکی از شهریاران زمانه
که اکنون نیست از نام نشانه
سوی سقراط دانا راه سر کرد
به خوابش دید چون بر وی گذر کرد
بدان دانا حکیم، آن فتنهانگیز
[...]
صامت بروجردی » مختصری از اشعار افصح الشعراء (میرزا حاجب بروجردی) » شمارهٔ ۱ - مصائب و غیره
زینب چون دید خسرو دین مانده بیمعین
رفت و گرفت دست دو طفلان نازنین
آورد آن دو تا گل گلزار خویش را
با چشم اشکبار به نزد امام دین
گفتا که خواهم ای شه خوبان ز جان کنم
[...]