گنجور

عبدالقادر گیلانی » غزلیات » شمارهٔ ۱۰ - همره بادصبا

 

هرچه از سنگین دلان بر جان ما آید خوش است

گر وفا آید خوش و گر هم جفا آید خوش است

بشنوم تا چند بوی گل ز باد صبحدم

بوی او گر همره باد صبا آید خوش است

راضیم از هرچه پیش آید به درد عشق تو

[...]

۵ بیت
عبدالقادر گیلانی
 

عبدالقادر گیلانی » غزلیات » شمارهٔ ۱۹ - شیوه شیرین

 

مرا کشتی و گویی خاک این بر باد باید کرد

چرا بر دردمندی این همه بیداد باید کرد

همه‌کس از تو دلشادند غیر از من که غمگینم

نمی‌گویی دل این هم زمانی شاد باید کرد

شدم پیر از غم تو کز جوانی بنده‌ام از جان

[...]

۵ بیت
عبدالقادر گیلانی
 

عبدالقادر گیلانی » غزلیات » شمارهٔ ۲۰ - چون برقع بر اندازد

 

تعالی الله چه حسنست این که چون برقع براندازد

اگرباشد دل از آهن که همچون موم بگدازد

همه خوبان به حسن خویش می نازند

چنان باشد که حسن او به روی خوب می نازد

بود رسم پری رویان که با دیوانگان سازند

[...]

۵ بیت
عبدالقادر گیلانی
 

عبدالقادر گیلانی » غزلیات » شمارهٔ ۴۰ - چونکه یوسف نیست

 

گر مرا جان در بدن نبْوَد‌، بدن گو هم مباش

چونکه یوسف نیست با من‌، پیرهن گو هم مباش

گر بمیرم لاشهٔ من همچنان دور افکنید

چاک شد چون جامهٔ جانم، کفن گو هم مباش

چون مرا رانی ز کوی خود، مخوان یارا رقیب

[...]

۵ بیت
عبدالقادر گیلانی
 

عبدالقادر گیلانی » غزلیات » شمارهٔ ۵۶ - همی خواهم کاو بینم

 

دوچشم از بهر آن خواهم که در رخسار او بینم

وگر آن دولتم نبود در و دیوار او بینم

کند جان در تنم آمد شد ویابد ضیاء چشمم

چوبالای بلند و شیو ه رفتار او بینم

نخواهم دیده روشن که بر غیری فتد ناگه

[...]

۵ بیت
عبدالقادر گیلانی
 

عبدالقادر گیلانی » غزلیات » شمارهٔ ۵۷ - قلعه روحانیان

 

بازکشم لشکر وتا به فلک بر روم

قلعه روحانیان گیرم و برتر روم

من ملک مقبلم لیک در این منزلم

صفدر و بس پردلم جانب لشکر روم

هر نفسی از علا میرسدم این صلا

[...]

۵ بیت
عبدالقادر گیلانی