گنجور

سعدالدین وراوینی » مرزبان‌نامه » باب دوم » داستان غلام بازرگان

 

چون پلنگی شکار خواهد کرد

قامتِ خویشتن نزار کند

پیشِ دانا زبانِ شدّت دی

قصّه راحتِ بهار کند

سعدالدین وراوینی
 

سعدالدین وراوینی » مرزبان‌نامه » باب دوم » داستان غلام بازرگان

 

جایی رسیده‌ای که نبیند محیطِ تو

گر سوی چرخ بر شود اندیشه سالها

روزی که روزگار بنایِ تو می‌نهاد

ناهید رودها زد و خرشید فال‌ها

سعدالدین وراوینی
 

سعدالدین وراوینی » مرزبان‌نامه » باب دوم » داستان آهو و موش و عقاب

 

کاری که نه کارِ تست، مسپار

راهی که نه راهِ تست، مسپر

سعدالدین وراوینی
 

سعدالدین وراوینی » مرزبان‌نامه » باب دوم » داستان مرد طامع با نوخرّه

 

گفتم که به سایهٔ تو خرشید شوم

نه آنک چو عود آیم و چون بید شوم

نومید دلیر باشد و چیره‌زبان

ای دوست، چنان مکن که نومید شوم

سعدالدین وراوینی
 

سعدالدین وراوینی » مرزبان‌نامه » باب دوم » داستان روباه با بط

 

آنکس که کند جفتِ خود اندیشهٔ تو

اندیشهٔ هرک هست ، بر طاق نهد

سعدالدین وراوینی
 

سعدالدین وراوینی » مرزبان‌نامه » باب دوم » داستان دهقان با پسر خود

 

یارِ هم‌کاسه هست بسیاری

لیک همدرد کم بود باری

چه بود عهدِ عشقِ لقمه‌زنان‌؟

بی مدد چون چراغِ بیوه‌زنان

هرزه‌دان هم شریف و هم‌خس را

[...]

سعدالدین وراوینی
 

سعدالدین وراوینی » مرزبان‌نامه » باب دوم » داستان دهقان با پسر خود

 

تا هرچ ترا باشد و تا هرک تراست

یکسو ننهی، حدیث عشق از تو خطاست

سعدالدین وراوینی
 

سعدالدین وراوینی » مرزبان‌نامه » باب دوم » داستان دهقان با پسر خود

 

چون دانا ترا دشمنِ جان بود

به از دوست مردی که نادان بود

سعدالدین وراوینی
 

سعدالدین وراوینی » مرزبان‌نامه » باب سیوم » در ملک اردشیر و دانایِ مهران به

 

روانش خرد بود و تن جان پاک

تو گوئی که بهره ندارد ز خاک

رخش همچو باغی در اردیبهشت

ببالایِ او سرو دهقان نکشت

سعدالدین وراوینی
 

سعدالدین وراوینی » مرزبان‌نامه » باب سیوم » در ملک اردشیر و دانایِ مهران به

 

کرا در پسِ پرده دختر بود

اگر تاج دارد، بد اختر بود

سعدالدین وراوینی
 

سعدالدین وراوینی » مرزبان‌نامه » باب سیوم » داستانِ شاه اردشیر با دانای مهران به

 

داشت لقمان یکی کریچهٔ تنگ

چون گلوگاهِ نای و سینهٔ چنگ

بوالفضولی سؤال کرد از وی

چیست این خانه شش بدست وسه‌پی

بادمِ سرد و چشم گریان پیر

[...]

سعدالدین وراوینی
 

سعدالدین وراوینی » مرزبان‌نامه » باب سیوم » داستان سه انبازِ راهزن با یکدیگر

 

جهان را چه سازی که خود ساختست

جهاندار ازین کار پرداختست

سعدالدین وراوینی
 

سعدالدین وراوینی » مرزبان‌نامه » باب سیوم » داستان سه انبازِ راهزن با یکدیگر

 

ز روزِ گذر کردن، اندیشه کن

پرستیدنِ دادگر پیشه کن

سعدالدین وراوینی
 

سعدالدین وراوینی » مرزبان‌نامه » باب سیوم » داستان سه انبازِ راهزن با یکدیگر

 

این عمرِ گذشته در حساب که نهم ؟

آخر بچه‌کار بوده‌ام چندین سال ؟

سعدالدین وراوینی
 

سعدالدین وراوینی » مرزبان‌نامه » باب چهارم » در دیوِ گاو پای و دانایِ دینی

 

با بخت گرفتم که بسی بستیزم

از سایهٔ آفتاب چون بگریزم

سعدالدین وراوینی
 

سعدالدین وراوینی » مرزبان‌نامه » باب چهارم » داستانِ مردِ مهمان با خانه خدای

 

وَ تَرَی طُیُورَ المَاءِ فِی وُکُنَاتِهَا

تَختَارُ حَرَّ النَّارِ وَالسَّفُودَا

وَ اِذَا رَمَیتَ بِفَضلِ کَأسِکَ فِی الهَوَا

عَادَت اِلَیکَ مِن العَقِیقِ عُقُودَا

سعدالدین وراوینی
 

سعدالدین وراوینی » مرزبان‌نامه » باب چهارم » داستانِ مردِ مهمان با خانه خدای

 

بی صرفه در تنور کن آن زرِّ صرف را

کو شعلها بصرفه و عوّا برافکند

طاوس بین که زاغ خورد و آنگه از گلو

گاو رس ریزهایِ منقّی برافکند

سعدالدین وراوینی
 

سعدالدین وراوینی » مرزبان‌نامه » باب چهارم » داستانِ موش و مار

 

هر کاو به سلامت‌ست و نانی دارد

وز بهرِ نشستن آشیانی دارد

نه خادمِ کس بود نه مخدومِ کسی

گو شاد بزی که خوش جهانی دارد

سعدالدین وراوینی
 
 
۱
۲
۳
۴
۷
sunny dark_mode