سعدالدین وراوینی » مرزباننامه » مقدمه
جواهری که بیفتد زساعدِ قلمش
برند دست بدستش برای گردن حور
سعدالدین وراوینی » مرزباننامه » مقدمه
ازین شگرف تراندیشه نیست، در عمل آر
وگرنه، ره مده اندیشه را بخاطر خویش
سعدالدین وراوینی » مرزباننامه » باب اول » بخش ۶ - داستان خرّه نماه با بهرام گور
در دست منی دست نیارم بتو برد
دردا که در آب تشنه میباید مرد
سعدالدین وراوینی » مرزباننامه » باب اول » بخش ۷ - داستان گرگِ خنیاگر دوست با شُبان
أَرَی مَاءً وَ بی عَطَشٌ شَدِیدٌ
وَ لَکِن لَا سَبیلَ إِلی الوُرُودِ
سعدالدین وراوینی » مرزباننامه » باب اول » بخش ۷ - داستان گرگِ خنیاگر دوست با شُبان
نای و چنگی که گربگان دارند
موش را خود به رقص نگذارند
سعدالدین وراوینی » مرزباننامه » باب اول » بخش ۷ - داستان گرگِ خنیاگر دوست با شُبان
زین نادرهتر کجا بود هرگز حال؟
من تشنه و پیش من روان آب زلال
سعدالدین وراوینی » مرزباننامه » باب دوم » در ملک نیکبخت و وصایائی که فرزندان را بوقت وفات فرمود
مرین راه را چون بپایان برند؟
که در منزل اوّلش جان برند
سعدالدین وراوینی » مرزباننامه » باب دوم » داستان برزیگر با مار
من ندیدم سلامتی ز خسان
گر تو دیدی سلام من برسان
سعدالدین وراوینی » مرزباننامه » باب دوم » داستان غلام بازرگان
اینک میبینم به بیداریست یا رب یا به خواب؟
خویشتن را در چنین نعمت پس از چندین عذاب
سعدالدین وراوینی » مرزباننامه » باب دوم » داستان غلام بازرگان
بنشست و هزار گونه باد اندرسر
سودایِ هزار کیقباد اندر سر
سعدالدین وراوینی » مرزباننامه » باب دوم » داستان غلام بازرگان
کفل گرد چون گوی چوگانئی
زحل پیکری، زهره پیشانئی
سعدالدین وراوینی » مرزباننامه » باب دوم » داستان آهو و موش و عقاب
کاری که نه کارِ تست، مسپار
راهی که نه راهِ تست، مسپر
سعدالدین وراوینی » مرزباننامه » باب دوم » داستان شهریارِ بابل با شهریارزاده
سپاس آفرینندهٔ پاک را
که گویا و بینا کند خاک را
سعدالدین وراوینی » مرزباننامه » باب دوم » داستان روباه با بط
آنکس که کند جفتِ خود اندیشهٔ تو
اندیشهٔ هرک هست ، بر طاق نهد
سعدالدین وراوینی » مرزباننامه » باب دوم » داستان دهقان با پسر خود
تا هرچ ترا باشد و تا هرک تراست
یکسو ننهی، حدیث عشق از تو خطاست
سعدالدین وراوینی » مرزباننامه » باب دوم » داستان دهقان با پسر خود
چون دانا ترا دشمنِ جان بود
به از دوست مردی که نادان بود
سعدالدین وراوینی » مرزباننامه » باب سیوم » در ملک اردشیر و دانایِ مهران به
کرا در پسِ پرده دختر بود
اگر تاج دارد، بد اختر بود
سعدالدین وراوینی » مرزباننامه » باب سیوم » داستان سه انبازِ راهزن با یکدیگر
ز روزِ گذر کردن، اندیشه کن
پرستیدنِ دادگر پیشه کن