گنجور

 
۱
۳
۴
۵
۶
۷
۲۴
 

عنصری » رباعیات » شمارهٔ ۹

 

گل بر رخ توست و چشم من غرقه به‌آب

من تافته و زلف تو پیچیده به‌تاب

زلف تو بر آتش است و من گشته کباب

بی‌خواب من و نرگس تو مایهٔ خواب

۲ بیت
عنصری
 

عنصری » رباعیات » شمارهٔ ۱۰

 

کی عیب سر زلف بت از کاستن است

چه جای به‌غم نشستن و خاستن است

روز طرب و نشاط و می خواستن است

که‌آراستن سرو ز پیراستن است

۲ بیت
عنصری
 

عنصری » رباعیات » شمارهٔ ۱۱

 

آن زلف که او به بوی مرزَنگوش است

گه بر جَبَه است و گه به زیر گوش است

زین‌باز عجب‌تر آن لب خاموش است

زو شهر و جهان به بانگ نوشانوش است

۲ بیت
عنصری
 

عنصری » رباعیات » شمارهٔ ۱۲

 

معشوقهٔ خانگی به‌کاری ناید

کاو دل ببرد رخ به‌کسی ننماید

معشوقه خراباتی و مطرب باید

تا نیم‌شبان آید و کوبان آید

۲ بیت
عنصری
 

عنصری » رباعیات » شمارهٔ ۱۳

 

جام از لب تو گونۀ مرجان گیرد

وز جعد تو باد بوی ریحان گیرد

نقاش چو نقش تو نیاراید به

دیدار تو باز دل گروگان گیرد

۲ بیت
عنصری
 

عنصری » رباعیات » شمارهٔ ۱۴

 

زلف تو کمندیست همه حلقه و بند

خالی نبود ز حلقه و بند کمند

آن چاه بر آن سیم زنخدانت که کند؟

ور خود کندی مرا بدو در که فکند

۲ بیت
عنصری
 

عنصری » رباعیات » شمارهٔ ۱۵

 

تا نسْرایی سخن، دهانت نبُوَد

تا نگْشایی کمر، میانت نبُوَد

تا از کمر و سخن نشانت نبُوَد

سوگند خورم که این و آنت نبُوَد

۲ بیت
عنصری
 

عنصری » رباعیات » شمارهٔ ۱۶

 

آن لب نمزم گرچه مرا آن سازد

زیرا که شکر چون بمزی بگدازد

چشمم ز غمانش زرگری آغازد

تا بگدازد عقیق و بر زر یازد

۲ بیت
عنصری
 

عنصری » رباعیات » شمارهٔ ۱۷

 

گفتم چشمم ز بس کزو خون آید

از لاله به رنگ و سرخی افزون آید

گفت آن‌همه خون نبد که بیرون آمد

کز رنگ رخم اشک تو گلگون آید

۲ بیت
عنصری
 

عنصری » رباعیات » شمارهٔ ۱۸

 

از بوسه تو مرده با روان تانی کرد

وز چهره دل پیر جوان تانی کرد

رخ گاه گل و گه ارغوان تانی کرد

وز غمزه فریب جاودان تانی کرد

۲ بیت
عنصری
 

عنصری » رباعیات » شمارهٔ ۱۹

 

ای ماه سخنگوی من ای حور نژاد

از حسن بزرگ ، کودک خرد نزاد

در سحر بدلبری شدستی استاد

این ساحری از که داری ای دلبر یاد

۲ بیت
عنصری
 

عنصری » رباعیات » شمارهٔ ۲۰

 

حورات نخوانم که تو را عار بود

حورا برِ تو نگار دیوار بود

آن را که چنین لطیف دیدار بود

حقا که بر او عشق سزاوار بود

۲ بیت
عنصری
 

عنصری » رباعیات » شمارهٔ ۲۱

 

از مشک حصار گل خود روی که دید

بر گل خطی ز مشک خوشبوی که دید

گل روی بتی با دل چون روی که دید

بر پشت زمین نیز چنین روی که دید

۲ بیت
عنصری
 

عنصری » رباعیات » شمارهٔ ۲۲

 

بت گونه از آن بت حصاری گیرد

شب گونه از آن زلف بخاری گیرد

آن دل که بسش عزیز میداشتمی

کی دانستم ز من بخواری گیرد

۲ بیت
عنصری
 

عنصری » رباعیات » شمارهٔ ۲۳

 

چون نار رخی ز نور پر مایه که دید؟

گسترده به روز بر، ز شب سایه که دید؟

بر توبه از گناه پیرایه که دید؟

ایمان و نفاق هر دو همسایه که دید؟

۲ بیت
عنصری
 

عنصری » رباعیات » شمارهٔ ۲۴

 

رخسار ترا لاله و گل بار که داد

وان سنبل نو رسته بگلنار که داد

و انروز بدست آن شب تار که داد

وان یار سزا را بسزاوار که داد

۲ بیت
عنصری
 

عنصری » رباعیات » شمارهٔ ۲۵

 

چون باد بر آن زلف عبیری گیرد

آفاق دم عود قمیری گیرد

گل با رخ او به رنگ، سیری گیرد

بددل به امید او دلیری گیرد

۲ بیت
عنصری
 

عنصری » رباعیات » شمارهٔ ۲۶

 

تا در دو جهان قضای معبود بود

تا خلق جهان و چرخ موجود بود

گر ملک بود بدست محمود بود

ور سعد بود بدست مسعود بود

۲ بیت
عنصری
 

عنصری » رباعیات » شمارهٔ ۲۷

 

شاه حبش است زلفت ای بدر منیر

از عنبر تاج دارد از لاله سریر

تو شسته همی کنی گل سرخ بقیر

من شسته همی کنم بخوناب زریر

۲ بیت
عنصری
 

عنصری » رباعیات » شمارهٔ ۲۸

 

ای سرو روان و بارِ آن سرو، قمر

سروت قد و سیمین بر و چهره چو قمر

ماهی تو؛ اگر بخنددی ماه از ابر

سروی تو؛ اگر ببنددی سرو، کمر

۲ بیت
عنصری
 
 
۱
۳
۴
۵
۶
۷
۲۴
 
تعداد کل نتایج: ۴۸۰