ابن حسام خوسفی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۱۰
تا شمعِ جمالِ تو برافروخت به مَجمَع
بنشست شعاعِ نظرِ شمع مُشَعشَع
خورشید ز رخسار تو در عین حجاب است
تا باز شد از پرتو رخسار تو بُرقع
واعظ فزع روز قیامت که بیان کرد
[...]
ابن حسام خوسفی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۱۷
حریف دلکش خوش طبع و ساقی گلرنگ
شراب و شاهد و شمع و شب و چغانه و چنگ
هوای معتدل نو بهار و موصم گل
طراوت چمن دلفریب و دلبر شنگ
نوای نغمه ی عشّاق و ساز پرده ی راست
[...]
ابن حسام خوسفی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۳۵
روز الست جرعه عشقت چشیدهایم
قالو بلی به گوش ارادت شنیدهایم
ما شاهباز گلشن قدسیم و عمرهاست
با طایران عالم علوی پریدهایم
منزلگه خرابه نه آرامگاه ماست
[...]
ابن حسام خوسفی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۳۶
در سر هوس غمزه جادوی تو دارم
پیوسته نظر بر خم ابروی تو دارم
هر موی تو زنجیر من شیفته شاید
کاشفتگی از سلسله موی تو دارم
در حلقه سودازدگان جوی دلم را
[...]
ابن حسام خوسفی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۴۸
طراز طرّهٔ مشکین پرشکن بشکن
دل شکسته مجروح صد چو من بشکن
ز چین زلف گرهگیر نافهای بگشای
به بوی مشک خطا رونق ختن بشکن
به خنده زان لب شیرین عبارتی بگشای
[...]
ابن حسام خوسفی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۷۵
از نرگس خوش خواب تو در عین سیاهی
ماه رخ تو آینه صنع الهی
سودا زده چشم تو صد جادوی بابل
در چاه زنخدان تو صد یوسف چاهی
در وصف تو هر کس به تصور سخنی گفت
[...]