اسدی توسی » گرشاسپنامه » بخش ۵ - در صفت آسمان گوید
تکاور تکانند هر دو چو باد
سواران چه بر غم از ایشان چه شاد
اسدی توسی » گرشاسپنامه » بخش ۹ - در سبب گفتن قصه گوید
برادرش والا براهیمِ راد
گُزینِ جهان گردِ مهترنژاد
اسدی توسی » گرشاسپنامه » بخش ۱۰ - در ستایش شاه بودلف گوید
برادرش چون ماه آن پاکزاد
براهیم بن صفر با فر و داد
اسدی توسی » گرشاسپنامه » بخش ۱۲ - آغاز داستان
ولیکن چنین است چرخ از نهاد
زمانه نه بیداد داند نه داد
اسدی توسی » گرشاسپنامه » بخش ۱۴ - ملامت کردن پدر دختر خویش را
به طمع بزرگیم بدهی به باد
بدان اژدها پیکر دیوزاد
اسدی توسی » گرشاسپنامه » بخش ۱۸ - آمدن ضحاک به مهمانی اثرط و دیدن گرشاسب را
گسستند بزم نی و رود و باد
پراکنده گشت انجمن مست و شاد
اسدی توسی » گرشاسپنامه » بخش ۲۶ - رفتن گرشاسب به نزد ضحاک
چو آمد، نشاندش بَرِ تخت شاد
یکی هفته بُد با می و رود و باد
اسدی توسی » گرشاسپنامه » بخش ۲۸ - نامه فرستادن گرشاسب به نزد بهو
رهی تا نباشد بد و بد نژاد
خداوند را بد نخواهد زیاد
اسدی توسی » گرشاسپنامه » بخش ۲۸ - نامه فرستادن گرشاسب به نزد بهو
نخست از جهان آفرین کرد یاد
که دانای رازست و دارای داد
اسدی توسی » گرشاسپنامه » بخش ۳۰ - جنگ دوم گرشاسب با سالاران بهو
دریغ این همه گنج و رنج و نهاد
که گنجم همه خاک شد رنج باد
اسدی توسی » گرشاسپنامه » بخش ۳۰ - جنگ دوم گرشاسب با سالاران بهو
همی پیل بر پیل جنگی فتاد
چو کشتی که بر کشتی افتد ز باد
اسدی توسی » گرشاسپنامه » بخش ۳۰ - جنگ دوم گرشاسب با سالاران بهو
نخست از شهنشاه کردند یاد
پس آنگه نشستند در بزم شاد
اسدی توسی » گرشاسپنامه » بخش ۳۱ - پیغام بهو به نزدیک گرشاسب
بگفت این و آن خطّ و پیمان بداد
ببوسید پیش سپهبد نهاد
اسدی توسی » گرشاسپنامه » بخش ۳۲ - پاسخ گرشاسب به نزد بهو
سبک زان میان مبتر بد نژاد
برآمد به پای و زمین بوسه داد
اسدی توسی » گرشاسپنامه » بخش ۳۳ - رزم سوم گرشاسب با خسرو هندوان
شه و هرکه ز آن کار بد گشته شاد
بدان مرد کان تیر زد، چیز داد