شاه نعمتالله ولی » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۱۱
هرچه مقصود تو است آن گردد
هرچه گوئی چنین چنان گردد
آفتاب ار چه شب نهان گردد
روز روشن چو شد عیان گردد
دارم امید آنکه هر گوشه
[...]
شاه نعمتالله ولی » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۱۲
رند مستی که گرد ما گردد
گر گدائیست پادشا گردد
هرکه با جام می بود همدم
کی ز همدم دمی جدا گردد
خوش امینی بود که همچون ما
[...]
شاه نعمتالله ولی » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۱۳
رندان باده نوش که با جام همدند
واقف ز سِر عالم و از حال آدمند
حقند اگر چه خلق نمایند خلق را
بحرند اگر چه در نظر ما چو شبنمند
دانندگان حضرت ذات و به ذات او
[...]
شاه نعمتالله ولی » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۱۸
حی و قیوم و قدیم لم یزل
هر کسی را داده چیزی از ازل
مالک ملک است و ما مملوک او
ملک او باشد همیشه بی خلل
با جلالش عقل عاقل بی محال
[...]
شاه نعمتالله ولی » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۲۶
دم به دم دم از ولای مرتضی باید زدن
دست دل در دامن آل عبا باید زدن
نقش حُب خاندان بر لوح جان باید نگاشت
مُهر مِهر حیدری بر دل چو ما باید زدن
دم مزن با هر که او بیگانه باشد از علی
[...]
شاه نعمتالله ولی » مثنویات » شمارهٔ ۲۳
از تعیُن اسم اعظم رو نمود
در حقیقت آن تعین اسم بود
بی تعین نه نشان و نام هم
بی تعین نه می است و جام هم
وحدت دانش تعین گفته اند
[...]
شاه نعمتالله ولی » مثنویات » شمارهٔ ۲۶
نقطه ای در دایره بنمود میم
میم این معنی طلب فرما ز جیم
لازم جیمست میم ای یار من
کی بود بی میم جیم ای یار من
عارفان دانند راز عارفان
[...]
شاه نعمتالله ولی » مثنویات » شمارهٔ ۲۸
مجمع البحرین اگر جوئی دلست
جامع مجموع اگر گوئی دلست
دل بود خلوتسرای خاص او
هرچه می خواهی بیا از دل بجو
اوسع است از عرش اعظم عرش دل
[...]
شاه نعمتالله ولی » مثنویات » شمارهٔ ۶۰
بشنو اسماء الهی یادگیر
زان که هم واحد بود او هم کثیر
ما صفات و ذات اسما خوانده ایم
اسم را عین مسمی خوانده ایم
اسم اسمست اینکه می خوانیش اسم
[...]
شاه نعمتالله ولی » مثنویات » شمارهٔ ۸۳
چون رسول خدا به امر خدا
عزم فرمود تا به دار بقا
حوریان صف زدند رد گردش
گرد او بود گرد بر گردش
علمش آمد که یار غار تو ام
[...]
شاه نعمتالله ولی » مثنویات » شمارهٔ ۸۴
می صاف دگر در جام کردم
محبت نامه اش زان نام کردم
محبّانه به محبوبی نوشتم
ز طالب سوی مطلوبی نوشتم
بخوانش خوش که اسرار الهی است
[...]