مولانا » فیه ما فیه » فصل اول - یکی میگفت که مولانا سخن نمیفرماید
مرغی که بر آن کوه، نشست و برخاست
بنگر که در آن کوه چه افزود و چه کاست؟
مولانا » فیه ما فیه » فصل چهارم - گفت که این چه لطف است که مولانا تشریف فرمود
جان از درون به فاقه و طبع از برون به برگ
دیو از خورش به هیضه و جمشید ناشتا
اکنون بکن دوا که مسیح تو بر زمیست
چون شد مسیح سوی فلک، فوت شد دوا
مولانا » فیه ما فیه » فصل هفتم - سؤال کرد که « از نماز فاضلتر چه باشد » یک جواب آنک گفتیم
چشمم به دگر کس نگرد من چه کنم؟
از خود گله کن که روشناییش توی
مولانا » فیه ما فیه » فصل یازدهم - مشتاقیم الّا چون میدانیم که شما به مصالح خلق مشغولید زحمت دور میداریم
نور اگر صدهزار میبیند
جز که بر اصل نور ننشیند
مولانا » فیه ما فیه » فصل یازدهم - مشتاقیم الّا چون میدانیم که شما به مصالح خلق مشغولید زحمت دور میداریم
تو جوهری و هر دو جهان مر ترا عرض
جوهر که از عرض طلبند هست ناپسند
آن کس که علم جوید از دل برو گری
وان کس که عقل جوید از جان برو بخند
مولانا » فیه ما فیه » فصل پانزدهم - فرمود که هرکه محبوب است خوب است
جزو درویشند جمله نیک و بد
هرکه نبود او چنین، درویش نیست
مولانا » فیه ما فیه » فصل پانزدهم - فرمود که هرکه محبوب است خوب است
ای نسخهٔ نامهٔ الهی که توی
وی آینه جمال شاهی که توی
بیرون ز تو نیست هرچه در عالم هست
در خود بطلب هر آنچ خواهی که توی
مولانا » فیه ما فیه » فصل شانزدهم - نایب گفت که پیش از این کافران بت را میپرستیدند
فرشته رَست به علم و بهیمه رَست به جهل
میانِ دو به تنازع بمانْد مردمزاد
مولانا » فیه ما فیه » فصل شانزدهم - نایب گفت که پیش از این کافران بت را میپرستیدند
ما میخواهیم و دیگران میخواهند
تا بخت کهرا بود کهرا دارد دوست
مولانا » فیه ما فیه » فصل شانزدهم - نایب گفت که پیش از این کافران بت را میپرستیدند
مه نور میفشاند و سگ بانگ میکند
مه را چه جرم؟ خاصیت سگ چنین بوَد
از ماه نور گیرد ارکان آسمان
خود کیست آن سگی که به خار زمین بوَد؟
مولانا » فیه ما فیه » فصل هفدهم - این مقری قرآن را درست میخوانَد آری صورت قرآن را درست میخواند
چون اندر تبارش بزرگی نبود
نیارست نام بزرگان شنود
مولانا » فیه ما فیه » فصل بیستم - شریفِ پایسوخته گوید:
آن منعم قدس کز جهان مستغنیست
جان همه اوست او ز جان مستغنیست
هرچیز که وهم تو برآن گشت محیط
او قبلهٔ آنست و از آن مستغنیست
مولانا » فیه ما فیه » فصل بیست و دوم - فرمود که جانب توقات میباید
ز پردهها اگر آن روح قدس بنمودی
عقول و جان بشر را بدن شمردندی
مولانا » فیه ما فیه » فصل بیست وچهارم - شخصی درآمد فرمود که محبوب است
سایهٔ شخصم و اندازهی او
قامتش چند بوَد ؟ چندانم
مولانا » فیه ما فیه » فصل بیست وچهارم - شخصی درآمد فرمود که محبوب است
تا ظن نبری که ره روان نیز نیند
کاملصفتان بینشان نیز نیند
زینگونه که تو محرم اسرار نهای
میپنداری که دیگران نیز نیند
مولانا » فیه ما فیه » فصل چهل و سوم - هر کسی چون عزم جایی و سفری میکند
تدبیر کند بنده و تقدیر نداند
تدبیر به تقدیر خداوند نماند
مولانا » فیه ما فیه » فصل چهل و سوم - هر کسی چون عزم جایی و سفری میکند
شمشیر به کف عمّر در قصد رسول آید
در دام خدا افتد وز بخت نظر یابد
مولانا » فیه ما فیه » فصل چهل و سوم - هر کسی چون عزم جایی و سفری میکند
دادیم بدست تو عنان دل خویش
تا هرچ تو گویی پخت من گویم سوخت
مولانا » فیه ما فیه » فصل چهل و سوم - هر کسی چون عزم جایی و سفری میکند
صد سال بقای آن بت مهوش باد
تیر غم او را دل من ترکش باد
بر خاک درش بمرد خوش خوش دل من
یا رب که دعا کرد؟ که خاکش خوش باد