فرمود که «هرکه محبوب است خوب است و لاینعکس لازم نیست که هرکه خوب باشد محبوب باشد». خوبی جزو محبوبی است و محبوبی اصل است. چون محبوبی باشد البتّه خوبی باشد. جزوِ چیزی از کلّش جدا نباشد و ملازم کلّ باشد. در زمان مجنون خوبان بودند از لیلی خوبتر امّا محبوبِ مجنون نبودند مجنون را میگفتند که «از لیلی خوبترانند بر تو بیاریم؟» او میگفت که «آخر من لیلی را به صورت دوست نمیدارم و لیلی صورت نیست لیلی به دست من همچون جامی است. من از آن جام، شراب مینوشم.» پس من عاشق شرابم که از او مینوشم و شما را نظر بر قدح است از شراب آگاه نیستید. اگر مرا قدح زرّین بوَد مرصّع به جوهر و در او سرکه باشد یا غیر شراب چیزی دیگر باشد مرا آن به چه کار آید؟ کدوی کهنه شکسته که در او شراب باشد به نزد من به از آن قدح و از صد چنان قدح. این را عشقی و شوقی باید تا شراب را از قدح بشناسد همچنانکه آن گرسنه ده روز چیزی نخورده است و سیری به روز پنج بار خورده است، هر دو در نان نظر میکنند آن سیر صورت نان میبیند و گرسنه صورت جان میبیند زیرا این نان همچون قدح است و لذّت آن همچون شراب است در وی. و آن شراب را جز به نظر اشتها و شوق نتوان دید. اکنون اشتها و شوق حاصل کن تا صورتبین نباشی و در کون و مکان همه معشوق بینی. صورت این خلقان همچون جامهاست و این علمها و هنرها و دانشها نقشهای جام است. نمیبینی که چون جام شکسته میشود آن نقشها نمیمانَد؟ پس کار آن شراب دارد که در جان قالبهاست و آنکس که شراب را مینوشد و میبیند که اَلْبَاقِیاَتُ الصَّالِحَاتُ.
سائل را دو مقدمه میباید که تصوّر کند: یکی آنکه جازم باشد که «من در اینچه میگویم مُخْطیام؛ غیرِ آن چیزی هست» دوم آنکه که اندیشد که «به از این و بالای این، گفتی و حکمتی هست که من نمیدانم» پس دانستیم که اَلسُّؤالْ نِصْفُ الْعِلْمِ ازین روست.
هرکسی روی به کسی آورده است و همه را مطلوب حق است و به آن امید عمر خود را صرف میکند امّا درین میان ممیزی میباید که بداند که «از این میان کیست که او مصیب است؟» و بر وی نشان زخمِ چوگانِ پادشاه است تا یکیگوی و موحّد باشد. مستغرقِ آب است که آب در او تصرّف میکند و او را در آب تصرّفی نیست. سبّاح و مستغرق هر دو در آبند امّا این را آب میبَرَد و محمول است. و سبّاح، حامل قوّت خویش است و به اختیار خود است. پس هر جنبشی که مستغرق کند و هر فعلی و قولی که ازو صادر شود آن از آب باشد ازو نباشد او در میان بهانه است، همچنانکه از دیوار سخن بشنوی دانی که از دیوار نیست کسی است که دیوار را در گفت آورده است. اولیا همچنانند، پیش از مرگ مردهاند و حکم در و دیوار گرفتهاند، در ایشان یک سر موی از هستی نمانده است؛ در دست قدرت همچون اسپریاند، جنبش سپر از سپر نباشد و معنی اناالحق این باشد. سپر میگوید: «من در میان نیستم حرکت از دست حق است.» این سپر را حق بینید و با حق پنجه مزنید که آنها که بر چنین سپر زخم زدند در حقیقت با خدا جنگ کردهاند و خدو را بر خدا زدهاند. از دور آدم تا کنون میشنوی که بر ایشان چها رفت، از فرعون و شدّاد و نمرود و قوم عاد و لوط و ثمود الیمالانهایه و آن چنان سپری تا قیامت قایم است. دوراً بعد دور، بعضی به صورت انبیا و بعضی به صورت اولیا، تا اتقیا از اشقیا ممتاز گردند و اعدا از اولیا؛ پس هر ولی حجّت است بر خلق. خلق را به قدرِ تعلّق که به وی کردند مرتبه و مقام باشد، اگر دشمنی کنند دشمنی با حق کرده باشند و اگر دوستی ورزند دوستی با حق کرده باشند که مَنْ رَآهُ فَقَدْ رَآنِیْ وَمَنْ قَصَدَهُ فَقَدْ قَصَدَنِی بندگان خدا محرم حرم حقّند، همچون که خادمان. حق تعالی همه رگهای هستی و شهوت و بیخهای خیانت را از ایشان به کلّی بریده است و پاک کرده، لاجرم مخدوم عالمی شدند و محرم اسرار گشتند که لایَمَسُّهُ اِلَّا المُطَهَرُونَ.
فرمود که «اگر پشت به تربت بزرگان کرده است امّا از انکار و غفلت نکرده است روی به جان ایشان آورده است زیرا که این سخن که از دهان ما بیرون میآید جان ایشان است اگر پشت به تن کنند و روی به جان آرند زیان ندارند.»
مرا خویی است که نخواهم که هیچ دلی از من آزرده شود. اینکه جماعتی خود را در سماع بر من میزنند و بعضی یاران ایشان را منع میکنند مرا آن خوش نمیآید و صد بار گفتهام «برای من کسی را چیزی مگویید من به آن راضیام». آخر من تا این حد دل دارم که این یاران که به نزد من میآیند، از بیم آن که ملول نشوند شعری میگویم تا به آن مشغول شوند و اگرنه من از کجا شعر از کجا؟ واللّه که من از شعر بیزارم و پیش من ازین بتر چیزی نیست. همچنانکه یکی دست در شکمبه کرده است و آن را میشوراند برای اشتهای مهمان؛ چون اشتهای مهمان به شکمبه است مرا لازم شد. آخر آدمی بنگرد که خلق را در فلان شهر چه کالا میباید و چه کالا را خریدارند آن خَرد و آن فروشد اگرچه دونترِ متاعها باشد. من تحصیلها کردم در علوم و رنجها بردم که نزد من فضلا و محقّقان و زیرکان و نغولاندیشان آیند تا بر ایشان چیزهای نفیس و غریب و دقیق عرض کنم. حق تعالی خود چنین خواست آن همه علمها را اینجا جمع کرد و آن رنجها را اینجا آورد که من بدین کار مشغول شوم. چه توانم کردن؟ در ولایت و قوم ما از شاعری ننگتر کاری نبود ما اگر در آن ولایت میماندیم موافق طبع ایشان میزیستیم و آن میورزیدیم که ایشان خواستندی مثل درس گفتن و تصنیف کتب و تذکیر و وعظ گفتن و زهد و عمل ظاهر ورزیدن. مرا امیر پروانه گفت « اصل، عمل است » گفتم «کو اهل عمل و طالب عمل تا به ایشان عمل نماییم؟» حالی تو طالبِ گفتی گوش نهادهای تا چیزی بشنوی و اگر نگوییم ملول شوی، طالب عمل شو تا بنماییم، ما در عالم، مردی میطلبیم که به وی عمل نماییم، چون مشتریِ عمل نمییابیم مشتریِ گفت مییابیم، به گفت مشغولیم. و تو عمل را چه دانی؟ چون عامل نیستی. به عمل، عمل را توان دانستن و به علم، علم را توان فهم کردن و به صورت، صورت را ،به معنی معنی را. چون در این ره راهرو نیست و خالی است اگر ما در راهیم و در عملیم چون خواهند دیدن؟ آخر این عمل، نماز و روزه نیست و اینها صورت عمل است عمل معنی است در باطن. آخر از دور آدم تا دور مصطفی (صلی اللّه علیه و سلم) نماز و روزه به این صورت نبود و عمل بود.
پس این صورتِ عمل باشد عمل معنی است در آدمی، همچنانکه گویند میگویی دارو (؟در او) عمل کرد و آنجا صورت عمل نیست الّا معنیاست در او. و چنانکه گویند «آن مرد در فلان شهر عامل است.» چیزی به صورت نمیبینند، کارها که به او تعلّق دارد او را به واسطهٔ ان عامل میگویند پس عمل این نیست که خلق فهم کردهاند، ایشان میپندارند که عمل این ظاهرست. اگر منافق آن صورت عمل را بجای آرد هیچ او را سود دارد؟ چون در او معنی صدق و ایمان نیست. اصل چیزها همه گفتن است و قول. تو از گفت و قول خبر نداری، آن را خوار میبینی. گفت میوهی درختِ عمل است، که قول از عمل میزاید. حق تعالی عالم را به قول آفرید که گفت کُنْ فَیَکُونُ و ایمان در دل است، اگر به قول نگویی سود ندارد، و نماز را که فعل است اگر قرآن نخوانی درست نباشد و در این زمان که میگویی قول معتبر نیست نفی این تقریر میکنی باز به قول، چون قول معتبر نیست چون شنویم از تو که قول معتبر نیست؟ آخر این را به قول میگویی. یکی سؤال کرد که « چون ما خیر کنیم و عمل صالح کنیم اگر از خدا امیدوار باشیم و متوقعِ خیر باشیم و جزا، ما را آن زیان دارد یا نی؟» فرمود «ای والله امید باید داشتن و ایمان همین خوف و رجاست» یکی مرا پرسید که «رجا خود خوش است (این) خوف چیست؟» گفتم «تو مرا خوفی بنما بیرجا یا رجایی بنما بی خوف!؟ چون از هم جدا نیستند، چون میپرسی؟» مثلا یکی گندم کارید رجا دارد البتّه که گندم برآید و در ضمنِ آن هم خایف است که مبادا مانعی و آفتی پیش آید. پس معلوم شد که رجا بی خوف نیست و هرگز نتوان تصوّر کردن خوفِ بی رجا یا رجا بی خوف. اکنون اگر امیدوار باشد و متوقّعِ جزا و احسان، قطعاً در آن کار گرمتر و مجدّتر باشد. آن توقع، پَرِ اوست هر چند پَرَش قویتر پروازش بیشتر و اگر ناامید باشد کاهل گردد و از او دیگر خیر و بندگی نیاید همچنانکه بیمار داروی تلخ میخورد و ده لذّت شیرین را ترک میکند؛ اگر او را امید صحّت نباشد این را کی تواند تحمّل کردن؟ اَلْآدَمِیُّ حَیَوانٌ نَاطِقٌ آدمی مرکب است از حیوانی و نطق همچنانکه حیوانی در او دایم است و منفک نیست ازو ، نطق نیز همچنین است و در او دایم است. اگر به ظاهر سخن نگوید در باطن سخن میگوید. دایماً ناطقست، بر مثال سیلاب است که در او گِل آمیخته باشد. آن آب صافی نطق اوست و آن گِل، حیوانیّت اوست. اما گل در او عارضی است. و نمیبینی این گِلها و قالبها رفتند و پوسیدند و نطق و حکایت ایشان و علوم ایشان مانده است از بد و نیک؟
صاحبدل کلّ است چون او را دیدی همه را دیده باشی که اَلصَّیْدُ کُلَّهُ فِیْ جَوْفِ الفَّرَا خلقان عالم همه اجزای ویاند و او کلّ است.
جزو درویشند جمله نیک و بد
هرکه نبود او چنین، درویش نیست
اکنون چون او را دیدی که کلّ است قطعاً همه عالم را دیده باشی و هر که را بعد ازو ببینی مکرّر باشد و قول ایشان در اقوال کلّ است چون قول ایشان شنیدی هر سخنی که بعد از آن شنوی مکرّر باشد.
فَمَنْ یَرَهُ فِیْ مَنْزلٍ فَکَانَّمَا
رَآی کُلَّ اِنْسَانٍ وَکُلَّ مَکَانٍ
ای نسخهٔ نامهٔ الهی که توی
وی آینه جمال شاهی که توی
بیرون ز تو نیست هرچه در عالم هست
در خود بطلب هر آنچ خواهی که توی
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
میخواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال ۴ حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.