گنجور

عرفی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۰۲

 

مدار صحبت ما بر حدیث زیر لبی است

که اهل هوش عوام اند و گفتگو عربی است

قبول خاطر معشوق شرط دیدار است

به حکم شوق تماشا مکن که بی ادبی است

نکاح دختر رز بود دوش با عرفی

[...]

۳ بیت
عرفی
 

عرفی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۱۸

 

هر چند دست و پا زدم آشفته تر شدم

ساگن شدم ، میانهٔ دریا کنار شد

جز با گریستن مژهٔ در جهان نبود

آن همه ز حرص دیدهٔ من ناگوار شد

عرفی بسی ملاف که بر چرخ تاختم

[...]

۳ بیت
عرفی
 

عرفی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۹۰

 

کجاست نشتر مژگان دوست تا دل ریش

هزار چرخ زند بی خودانه بر سر بیش

تو هم ز بتکده آیی و طواف کعبه کنی

اگر نقاب گشایم ز حسن طینت خویش

همه ز عاقبت اندیش اند سرگردان

[...]

۳ بیت
عرفی
 

عرفی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۴۹

 

ما دل به جان خریده و بر باد داده ایم

مرغ حرم گرفته به صیاد داده ایم

سهل است با قفس، دل اگر رفت به سوی دوست

ما مرغ کشته ایم که بر باد داده ایم

سرمایهٔ متاع محبت به دست ماست

[...]

۳ بیت
عرفی
 

عرفی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۰۴

 

چند چو جو خوری، در پی آبرو روم

زهر ز امتحان خورم، در پی آرزو روم

شوق سرِ بریده را، بر سر دار می برد

این سر و صد سر دگر، بازم و رو به رو روم

دست به دست می روم، همره لشکر جنون

[...]

۳ بیت
عرفی
 

عرفی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۳۴

 

کو می شوقی که دل مست جنون آید برون

هر نگاه از دیده با صد موج خون آید برون

ناله تا نزدیک لب صد جا شود پا مال او

جان بیمار از درون سینه چون آید برون

چون رود فرهاد با آن جذبه، شاید گر شبی

[...]

۳ بیت
عرفی
 

عرفی » قطعات » شمارهٔ ۷ - نحوست طالع

 

عرفی بحیرت از فلک ظالمم کز او

نجمی بهیچ دور عبورش باوج نیست

امید را عنان بکدامین طرف دهم

کز خیل یأس بر اثرش فوج فوج نیست

بعدی که از سعادت طالع بود مرا

[...]

۳ بیت
عرفی
 

عرفی » قطعات » شمارهٔ ۲۴ - طباخ بهشت

 

شرم بادت گفته ای عرفی فلانرا خام گفت

بایدت گفت آتش اندیشه زین به بر فروز

هیچکس گوید عطارد راکه تیرش نارساست

وربگوید میتوان گفتن بتیرش برمدوز

هیچکس گوید که طباخ بهشت این خام پخت

[...]

۳ بیت
عرفی
 

عرفی » قطعات » شمارهٔ ۲۵ - صلح و جنگ

 

عرفی نصیحت کنمت گوش دار ، گوش

تاوارهی زکشمکش صلح و جنگ خویش

با عقل و روح گر، ید بیضایت آرزوست

ناموس عشق جوی و مبین نام و ننگ خویش

زآن آفتاب پنجه کند اهل حسن را

[...]

۳ بیت
عرفی
 

عرفی » قطعات » شمارهٔ ۲۸ - ملازم شعر

 

اگر ملازم شعرم مدان که بی خبرم

ز راز صوفی و نقل فقیه و علم حکیم

زمانه راهمه کاویده و نیافته ام

به از ترانه اطفال و ترهات ندیم

وگر نه جهل و خرد را بحکم استعداد

[...]

۳ بیت
عرفی
 

عرفی » قطعات » شمارهٔ ۳۴ - لطف قیاس

 

بحضرت تو مرا نسبتی است عرض کنم

بشرط آنکه کند خرده بین زبان کوتاه

بغایبانه محبت زنم زلیخایی

که یوسفم تو ملک سیرتی بصورت ماه

اگر تفاوتی اندر میانه یافت شود

[...]

۳ بیت
عرفی
 

عرفی » قطعات » شمارهٔ ۳۵ - حسن یوسف

 

بدون معنی اگر حسن یوسفی داری

ز صحبت تو زلیخا شود دل افسرده

یقین شناس که صورت تن است و معنی جان

اگر بحسن گرو ز آفتاب و مه برده

برو بصورت تنها مکن بمردم ناز

[...]

۳ بیت
عرفی
 

عرفی » قطعات » شمارهٔ ۳۸ - لطیفه

 

لطیفه ای زسر صدق گویمت «عرفی»

بسنج اگر بدو نیک متاع میدانی

بعلم تجربه با آنکه ذره ذره خویش

ز آفتاب عدم در سماع میدانی

بکبریای تو نازم که ملک هستی را

[...]

۳ بیت
عرفی
 

عرفی » قطعات » شمارهٔ ۳۹ - سخن ناشنیده

 

شنیده ام که بشوخی بر آن سری عرفی

که پرده بر سر اسرار چیده بگذاری

لطیفه ای به تو گویم که بعد از این به غلط

عنان طبع بطالت رهیده بگذاری

ز گوش کردنت آنگاه به بود گفتن

[...]

۳ بیت
عرفی