محتشم کاشانی » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۴۲ - وله ایضا من لطف انفاسه فی مدح اعتمادالدوله میرزا سلمان جابری
در وثاق خاص خود گرد یساق افشاند باز
آصف کرسی نشین مسند فراز سرفراز
باشکوه دور باش صولت هیبت لزوم
با فروغ آفتاب دولت حاسد گداز
وه چه آصف آن که در حصر صفاتش لازم است
[...]
محتشم کاشانی » دیوان اشعار » مثنویات » شمارهٔ ۱
ای مهر سپهر پادشاهی
در ظل تو ماه تا به ماهی
ای شاه سریر عدل و انصاف
ملک تو جهان ز قاف تا قاف
ای اهل ورع وظیفه خوارت
[...]
محتشم کاشانی » دیوان اشعار » مثنویات » شمارهٔ ۲ - وله فیالمثنوی
بحمدالله کز الطاف الهی
مزین شد دگر اورنگ شاهی
زنو کوس بشارت کوفت گردون
در استقلال نواب همایون
منادی زن برای سجدهٔ عام
[...]
محتشم کاشانی » دیوان اشعار » مثنویات » شمارهٔ ۳ - فی مرثیه امام حسین علیهالسلام
به نال ای دل که دیگر ماتم آمد
بگری ای دیده ایام غم آمد
گل غم سرزد از باغ مصیبت
جهان را تازه شد داغ مصیبت
جهان گردید از ماتم دگرگون
[...]
محتشم کاشانی » دیوان اشعار » مثنویات » شمارهٔ ۴ - ایضا فی مدحه
بحمدالله که قیوم توانا
قدیم واجب التعظیم دانا
بساط استراحت گسترنده
جهان آرای گیتی پرورنده
ریاض سلطنت را تازگی داد
[...]
محتشم کاشانی » دیوان اشعار » مثنویات » شمارهٔ ۵ - وله ایضا
درین گلزار کز تاثیر صحبت
مبدل میشود خواری به عزت
سعادت سایه بر نخلی که انداخت
ز دولت سر به اوج رفعت افراخت
ازین نخلست واین صورت هویدا
[...]
محتشم کاشانی » دیوان اشعار » مثنویات » شمارهٔ ۶ - این چند بیت دیگر جهت نقش خلاصه خمسهای که بخط میرمعزالدین مرقوم گردیده است گفته
حلی بندی که بیجنبیدن دست
عروسان را به قدرت حیلهها بست
عروس این سخن را زیوری داد
که هرجا زیور بد رفت برباد
ز شعر شاعر شیرین فسانه
[...]
محتشم کاشانی » دیوان اشعار » مثنویات » شمارهٔ ۷ - این چند بیت بجهت تزویجی گفته که بحسب استعداد میان ایشان نبوده
درین دامگاه عجیب و غریب
که هر صید را بود دامی نصیب
همایون به چنگ همایان فتاد
وزان دولت و رفعتش شد زیاد
ولی آن گروه مدارا مدار
[...]
محتشم کاشانی » دیوان اشعار » مثنویات » شمارهٔ ۸ - این ابیات مثنوی حسبالحال گفته در عذر ارسال شعر به بزرگی که شعر میگفته
من آن اعرابیم اندر دل بر
که آنجا مرغ جان را سوختی پر
تمام عمر آب شور میخورد
گمانی هم به آب خوش نمیبرد
قضا را روزی اندر نوبهاران
[...]
محتشم کاشانی » دیوان اشعار » مثنویات » شمارهٔ ۹ - مثنوی در مرگ حیرتی شاعر
ای دل سخن از شه نجف کن
مداحی غیر برطرف کن
بگشای منقبت زبان را
بگذار حدیث این و آن را
تا رشحهای از سحاب غفران
[...]
محتشم کاشانی » دیوان اشعار » مثنویات » شمارهٔ ۱۰
ای بلند اختر سپهر وجود
وی گران گوهر خزانه جود
به خدائی که داشت ارزانی
به تو در ملک خود سلیمانی
که اگر زین فتاده مور ضعیف
[...]
محتشم کاشانی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۱۲۰ - وله ایضا
ای بلند اختر سپهر وجود
وی گران گوهر خزانه جود
به خدایی که داشت ارزانی
به تو در ملک خود سلیمانی
که اگر زین فتاده مور ضعیف
[...]
محتشم کاشانی » دیوان اشعار » مثنویات » شمارهٔ ۱۱
سخن طی میکنم ناگاه در خواب
در آن بیگه که در جو خفته بود آب
به گوش آمد صدایی در چنانم
که کرد از هزیمت مرغ جانم
چنان برخاستم از جا مشوش
[...]
محتشم کاشانی » دیوان اشعار » مثنویات » شمارهٔ ۱۲
چه گویم نطقم آن قدرت ندارد
که اینجا کلک خود در جنبش آرد
کند آغاز ناخوش داستانی
برد خوشحالی از طبع جهانی