ملکالشعرا بهار » منظومهها » ارمغان بهار » آیین زرتشت
چنین گفت در گاتها زردهشت
که بر دیو ریمن نمایید پشت
دروغ است همدست اهریمنا
ابا هر بدی دست در گردنا
به یزدان نیکی دهش بگروند
[...]
ملکالشعرا بهار » منظومهها » ارمغان بهار » به نام یزدان - این (است) اندرز انوشک روان اتروپات مارسپندان
بخواندم زگفتار دانای راد
که اندرز فرزند راکرد یاد
نکو نام پاد آذر شادکام
که بودش پدر ماراسپند نام
ملکالشعرا بهار » منظومهها » ارمغان بهار » فقرۀ ۱
شنیدم که دانا نبودش پسر
بنالید زی داور دادگر
بهزودی یکی خوب فرزند یافت
یکی خوب فرزند دلبند یافت
بفرمود «زرتشت» نامش پدر
[...]
ملکالشعرا بهار » منظومهها » ارمغان بهار » فقرۀ ۲
که جان پدرکرفه اندیش باش
بیآزار و به دین و خوش کیش باش
چو باید شدن زین جهان ای پسر
نگر تا به مینو چه بایسته تر
نباشدکس اندر جهان دیرپای
[...]
ملکالشعرا بهار » منظومهها » ارمغان بهار » فقرۀ ۵
هر آن چیزکان زی تو نبود نکو
به دیگر کسانش مکن آرزو
ملکالشعرا بهار » منظومهها » ارمغان بهار » فقرۀ ۷
مشو خویشتن بنده در زندگی
مکن پیش همچون خودی بندگی
ملکالشعرا بهار » منظومهها » ارمغان بهار » فقرۀ ۸
رود هرکه با تو به خشم و به کین
از او دور باش و به رویش مبین
ملکالشعرا بهار » منظومهها » ارمغان بهار » فقرۀ ۹
امیدت به دادار دارنده بند
گزین دوستی کت بود سودمند
ملکالشعرا بهار » منظومهها » ارمغان بهار » فقرۀ ۱۰
به گیتی ره ایزدی توختن
بود مینوی توشه اندوختن
به راه خدا و امهرآسپند
به جان کوش تا وارهی ازگزند
ملکالشعرا بهار » منظومهها » ارمغان بهار » فقرۀ ۱۱
به زن راز پنهان مکن اشکار
همان کودکان را به فرهنگ دار
ملکالشعرا بهار » منظومهها » ارمغان بهار » فقرۀ ۱۲
نیوشنده باش و سخن درپذیر
پس و پیش پاسخ به پیمانه گیر
ملکالشعرا بهار » منظومهها » ارمغان بهار » فقرۀ ۱۳
مبادا ز فرهنگ و دانش جدا
زن و کودک مردم پارسا
کش آرد پشیمانی بیکران
برد بیش و تیمار و رنج گران
ملکالشعرا بهار » منظومهها » ارمغان بهار » فقرۀ ۱۴، ۱۵
به بیگاه بر روی مردم مخند
زگفتار بیمایه لب بازبند
ملکالشعرا بهار » منظومهها » ارمغان بهار » فقرۀ ۱۷، ۱۸، ۱۹، ۲۰
سگالش مکن با خلج مرد زفت
مگو با دژآگاه راز نهفت
ابا خشمگین مرد همره مباش
هم آواز مرد دژ آگه مباش
مشو هیچ همباز پرخواسته
[...]
ملکالشعرا بهار » منظومهها » ارمغان بهار » فقرۀ ۲۱
مشو همخور و خفتبامستمرد
که آمیزش مست رنجست و درد
ملکالشعرا بهار » منظومهها » ارمغان بهار » فقرۀ ۲۲
به بدگوهران وام هرگز مده
چو دادی بر آن خواسته دل منه
هم از بدنژادان و بدگوهران
مکن وام کش هست و خشی گران
پی زر دراستد همی بر درت
[...]