ملکالشعرا بهار » قصاید » شمارهٔ ۱۰۲ - پیام ایران
به هوش باشکه ایران تو را پیام دهد
ترا پیام به صد عز و احترام دهد
ترا چه گوید: گوید که خیر بینی اگر
به کار بندی پندی که باب و مام دهد
نسیم صبح که بر سرزمین ما گذرد
[...]
ملکالشعرا بهار » قصاید » شمارهٔ ۱۲۱ - چیستان
چیست آن جنبدهٔ والاگهر
گوهرش از آب و آتش جسته فر
زادهٔ خورشید و همپیمان خاک
گاه چون مریخ و گاهی چون قمر
هر زمان رنگی پذیرد در جهان
[...]
ملکالشعرا بهار » قصاید » شمارهٔ ۱۶۳ - تأسف برگذشته
ز دلبر بوسهای تاوان گرفتم
پس از عمری خسارت جان گرفتم
به آسانی مرا تاوان نمیداد
زمین بوسیدم و دامان گرفتم
نشستم در دل مشکلپسندان
[...]
ملکالشعرا بهار » قصاید » شمارهٔ ۱۶۷ - بث الشکوی
تا بر زبر ری است جولانم
فرسوده و مستمند و نالانم
هزلست مگر سطور اوراقم
یاوه است مگر دلیل و برهانم
یا خود مردی ضعیف تدبیرم
[...]
ملکالشعرا بهار » مسمطات » تهنیت فتح آذربایجان
فلق لیلالفراق، وریح وصل تفوح
وصاح دیکالصباح، فقم لاجلالصبوح
زان می گلگون بیار، نهفته از عهد نوح
کوکب برج ظفر گوهر درج فتوح
نیرو بخشای تن، راحتافزای روح
[...]
ملکالشعرا بهار » منظومهها » کارنامهٔ زندان » بخش ۲۱ - در فضیلت شاگردی کردن
ز اوستادی کهن بگیر سراغ
سی چهل سال خورده دود چراغ
همه کرده به خبرگیاش قبول
سخنش حق و کردهاش مقبول
یافته اختصاص در هنرش
[...]
ملکالشعرا بهار » منظومهها » کارنامهٔ زندان » بخش ۴۰ - حکایت مرغ پیر که به دام افتاد
خواندم اندر حدیث « کنفوسیوس»
داستانی به طبعها مانوس
روزی آن رهبر نکوکاران
به رهی می گذشت با یاران
دید صیادی اندر آن رسته
[...]
ملکالشعرا بهار » منظومهها » جنگ تهمورث با دیوها » خطاب به زن
گوش کن ای بلبل شیرین سخن
ای گل خوش نکهت باغ وطن
ماجرای خویشتن
روزگار باستان خویش را
باستانی داستان خویش را
[...]
ملکالشعرا بهار » اشعار محلی » شمارهٔ ۱ - بهشت خدا
اِمْشَوْ دَرِ بِهشتِ خُدا وٰایَهُ پِنْدَرِیٖ
ماهِر عُرُس مِنَن شو آرایه پندری
او زهره گَه مِگی خَطِرِیْ ماهِ رِه مِخَهْ
واز مُوشْتِری به زهره خَطِرْ خوایَهْ پِنْدَری
ماه تِمُوم، یوسفَ وُ زهره کنج ابر
[...]