جامی » بهارستان » روضهٔ هشتم (در حکایات حیوانات) » بخش ۱
آن ندیدی که خرده دان به شکر
داروی تلخ را کند شیرین
تا به آن حیله از تن رنجور
ببرد رنج و محنت دیرین
جامی » بهارستان » روضهٔ هشتم (در حکایات حیوانات) » بخش ۱
زورمندی مکن ای خواجه به زر
کآخر کار زبون خواهی رفت
فربهت کرد بسی نعمت و ناز
زان بیندیش که چون خواهی رفت
با چنین جثه ندانم که چه سان
[...]
جامی » بهارستان » روضهٔ هشتم (در حکایات حیوانات) » بخش ۲
هر عوانی که درین بزمگه شر و فساد
تار صد حیله به هر لحظه ازو ساز دهند
به ازان نیست که در موج فنا غوطه خورد
تا وی از خلق خود و خلق ز وی باز رهند
جامی » بهارستان » روضهٔ هشتم (در حکایات حیوانات) » بخش ۳
سفله دون را چو گردد معده سیر
بر هزاران شور و شر گردد دلیر
جامی » بهارستان » روضهٔ هشتم (در حکایات حیوانات) » بخش ۳
گر شور و شری هست حریصان جهان راست
خرم دل قانع که ز هر شور و شری رست
در عز قناعت همه روح آمد و راحت
در حرص فزونیست اگر دردسری هست
جامی » بهارستان » روضهٔ هشتم (در حکایات حیوانات) » بخش ۴
به دشمن دوست شو زانسان که هرگز
به تیغ دشمنی نخراشدت پوست
مکن با دوست چندان دشمنی ساز
که بر رغم تو با دشمن شود دوست
جامی » بهارستان » روضهٔ هشتم (در حکایات حیوانات) » بخش ۵
از سفله نیل مکرمت امید داشتن
کشتی به موج لجه حرمان فکندن است
پیش عدو زبون شدن از میل مال و جاه
خود را به ورطه خطر جان فکندن است
جامی » بهارستان » روضهٔ هشتم (در حکایات حیوانات) » بخش ۶
گر از لئیم بترسد کریم، نیست عجب
ز خبث نفس، نه از پشم و استخوان ترسد
کسی که پا ننهد در میان خاکستر
مقرر است که از آتش نهان ترسد
جامی » بهارستان » روضهٔ هشتم (در حکایات حیوانات) » بخش ۷
آنم که به عمر خویش هرگز
خالی نشدم ز آرزویت
گر گرد همه جهان بگردی
ساکن نشوم ز جستجویت
جامی » بهارستان » روضهٔ هشتم (در حکایات حیوانات) » بخش ۷
آنان که جز به نان نبود زنده جانشان
دارند رو به خدمت دونان برای نان
گر فی المثل ز دست کسان صد قفا خورند
همچون سگ گرسنه دوند از قفای نان
جامی » بهارستان » روضهٔ هشتم (در حکایات حیوانات) » بخش ۸
هرجا پری به صورت خود گردد آشکار
او را چو جان کشند در آغوش خویش تنگ
هرجا به شکل راست برآید به سان مار
سنگین دلان ز دور زنندش به چوب و سنگ
جامی » بهارستان » روضهٔ هشتم (در حکایات حیوانات) » بخش ۹
ماهیی دید در میانه آب
همچو آب روان روان بشتاب
یا چو مقراضی از سبیکه سیم
اطلس سطح آب ازو به دو نیم
یا چو ایمن هلالی از کم و کاست
[...]
جامی » بهارستان » روضهٔ هشتم (در حکایات حیوانات) » بخش ۹
با کسی منشین که نبود با تو در گوهر یکی
رشته پیوند صحبت اتحاد گوهر است
جنس را با جنس و با ناجنس اگر گیری قیاس
این به سان آب و روغن، وان چو شیر و شکر است
جامی » بهارستان » روضهٔ هشتم (در حکایات حیوانات) » بخش ۱۰
خواهی که شوی حلال روزی
همخانه مکن عیال بسیار
دانی که درین سراچه تنگ
حاصل نشود حلال بسیار
جامی » بهارستان » روضهٔ هشتم (در حکایات حیوانات) » بخش ۱۱
چو روباه در بیشه شیر باشد
زید ایمن از زخم چنگال گرگان
ز بیداد خردان امان یابد آن کس
که گیرد وطن در جوار بزرگان
جامی » بهارستان » روضهٔ هشتم (در حکایات حیوانات) » بخش ۱۲
در هر دلی که عز قناعت نهاد پای
از هر چه بود حرص و طمع را ببست دست
هرجا که عرض کرد قناعت متاع خویش
بازار حرص و معرکه آز را شکست
جامی » بهارستان » روضهٔ هشتم (در حکایات حیوانات) » بخش ۱۳
چو با تو خصم شود سفله ای نه از خرد است
که در خصومت او مکر و حیله ساز کنی
هزار حیله توان ساخت وز همه آن به
که هم ز صلح و هم از جنگش احتراز کنی
جامی » بهارستان » روضهٔ هشتم (در حکایات حیوانات) » بخش ۱۴
ای خوش آن مرد حقیقت که ز پیغام و سلام
رو بتابد به سوی مایده وصل رود
اصل چون روی نماید ز پس پرده فرع
فرع را باز گذارد به سر اصل رود
جامی » بهارستان » روضهٔ هشتم (در حکایات حیوانات) » بخش ۱۵
باری که آسمان و زمین سرکشید ازان
مشکل توان به یاوری جسم و جان کشید
همّت قوی کن از مدد رهروان عشق
کان بار را به قوّت همّت توان کشید
جامی » بهارستان » روضهٔ هشتم (در حکایات حیوانات) » بخش ۱۶
چون روی راه اجل زینسان که می بینم تو را
در قفا از بار حرص و آز اشتروارها
بارهای خویش را چیزی سبک گردان که نیست
تنگنای مرگ را گنجایی این بارها