گنجور

جامی » بهارستان » روضهٔ هفتم (در شعر و بیان شاعران) » بخش ۱ - تعریف شعر

 

هیچ شاهد چو سخن موزون نیست

سر خوبی ز خطش بیرون نیست

صبر ازو صعب و تسلی مشکل

خاصه وقتی که پی بردن دل

کشد از وزن به بر خلعت ناز

[...]

جامی
 

جامی » بهارستان » روضهٔ هفتم (در شعر و بیان شاعران) » بخش ۱ - تعریف شعر

 

پایه شعر بین که چون ز نبی

نفی نعت پیمبری کردند

بهر تصحیح نسبت قرآن

تهمت او به شاعری کردند

جامی
 

جامی » بهارستان » روضهٔ هفتم (در شعر و بیان شاعران) » بخش ۲ - رودکی

 

آن عقیقی میی که هر که بدید

از عقیق گداخته نشناخت

هردو یک جوهرند لیک به طبع

این بیفسرد و آن دگر بگداخت

نابسوده دو دست رنگین کرد

[...]

جامی
 

جامی » بهارستان » روضهٔ هفتم (در شعر و بیان شاعران) » بخش ۲ - رودکی

 

زمانه پندی آزادوار داد مرا

زمانه را چو نکو بنگری همه پند است

ز روز نیک کسان گفت غم مخور زنهار

بسا کسا که به روز تو آرزومند است

جامی
 

جامی » بهارستان » روضهٔ هفتم (در شعر و بیان شاعران) » بخش ۲ - رودکی

 

باد جوی مولیان آید همی

بوی یار مهربان آید همی

ریگ آمو و درشتیهای او

زیر پا چون پرنیان آید همی

آب جیحون و شگرفیهای او

[...]

جامی
 

جامی » بهارستان » روضهٔ هفتم (در شعر و بیان شاعران) » بخش ۳ - دقیقی

 

یاری گزیدم از همه مردم پری نژاد

زان شد ز پیش چشم من امروز چون پری

لشکر برفت و آن بت لشکرشکن برفت

هرگز مباد دل که دهد کس به لشکری

جامی
 

جامی » بهارستان » روضهٔ هفتم (در شعر و بیان شاعران) » بخش ۳ - دقیقی

 

من اینجا دیر ماندم خوار گشتم

عزیز از ماندن دایم شود خوار

چو آب اندر شمر بسیار ماند

عفونت گیرد از آرام بسیار

جامی
 

جامی » بهارستان » روضهٔ هفتم (در شعر و بیان شاعران) » بخش ۴ - عمارهٔ مروزی

 

جهان ز برف اگر چندگاه سیمین بود

زمرد آمد و بگرفت جای توده سیم

نگارخانه کشمیریان به وقت بهار

به باغ کرد همه نقش خویشتن تسلیم

جامی
 

جامی » بهارستان » روضهٔ هفتم (در شعر و بیان شاعران) » بخش ۴ - عمارهٔ مروزی

 

غره مشو به آنکه جهانت عزیز کرد

ای بس عزیز را که جهان کرد زود خوار

مار است این جهان و جهانجوی مارگیر

وز مارگیر مار برآرد گهی دمار

جامی
 

جامی » بهارستان » روضهٔ هفتم (در شعر و بیان شاعران) » بخش ۴ - عمارهٔ مروزی

 

اندر غزل خویش نهان خواهم گشتن

تا بر لب تو بوسه زنم چونش بخوانی

جامی
 

جامی » بهارستان » روضهٔ هفتم (در شعر و بیان شاعران) » بخش ۵ - عنصری

 

تو آن شاهی که اندر شرق و در غرب

جهود و گبر و ترسا و مسلمان

همی گویند در تسبیح و تهلیل

که یارب عاقبت محمود گردان

جامی
 

جامی » بهارستان » روضهٔ هفتم (در شعر و بیان شاعران) » بخش ۵ - عنصری

 

بگرفت سر زلف تو رنگ از دل تو

بزدود وفا و مهر زنگ از دل تو

تا کم نشود کبر پلنگ از دل تو

موم از دل من برند و سنگ از دل تو

جامی
 

جامی » بهارستان » روضهٔ هفتم (در شعر و بیان شاعران) » بخش ۶ - عسجدی

 

تا شاه خورده بین سفر سومنات کرد

کردار خویش را علم معجزات کرد

جامی
 

جامی » بهارستان » روضهٔ هفتم (در شعر و بیان شاعران) » بخش ۶ - عسجدی

 

آن زبرجد رنگ مشکین بوی و طعمش طعم شهد

رنگ دیبا دارد او گویی و بوی عود خام

چون ببریدی شود هر یک ازان ده ماه نو

ور نبری باشد اندر ذات خود ماه تمام

جامی
 

جامی » بهارستان » روضهٔ هفتم (در شعر و بیان شاعران) » بخش ۷ - فرخی

 

همه نعیم سمرقند سر به سر دیدم

نظاره کردم در باغ و راغ و وادی و دشت

چو بود کیسه و جیب من از درم خالی

دلم ز صحن امل فرش خرمی بنوشت

بسی ز اهل هنر بارها به هر شهری

[...]

جامی
 

جامی » بهارستان » روضهٔ هفتم (در شعر و بیان شاعران) » بخش ۸ - فردوسی

 

اگر شاه را شاه بودی پدر

به سر بر نهادی مرا تاج زر

نیارست نام بزرگان شنود

چو اندر تبارش بزرگی نبود

درختی که تلخ است آن را سرشت

[...]

جامی
 

جامی » بهارستان » روضهٔ هفتم (در شعر و بیان شاعران) » بخش ۸ - فردوسی

 

خوش است قدرشناسی که چون خمیده سپهر

سهام حادثه را کرد عاقبت قوسی

برفت شوکت محمود و در زمانه نماند

جز این فسانه که نشناخت قدر فردوسی

جامی
 

جامی » بهارستان » روضهٔ هفتم (در شعر و بیان شاعران) » بخش ۹ - ناصرخسرو

 

همه جور من از بلغاریان است

که مادامم همی باید کشیدن

گنه بلغاریان را نیز هم نیست

بگویم گر تو بتوانی شنیدن

خدایا این بلا و فتنه از توست

[...]

جامی
 

جامی » بهارستان » روضهٔ هفتم (در شعر و بیان شاعران) » بخش ۱۰ - ازرقی هروی

 

ساقی بیار لعل میی کز خیال آن

اندیشه لاله زار شود دیده گلستان

گر بگذرد پری به شب اندر شعاع او

از چشم آدمی نتواند شدن نهاد

خوشبوی تر ز عنبر و رنگین تر از عقیق

[...]

جامی
 

جامی » بهارستان » روضهٔ هفتم (در شعر و بیان شاعران) » بخش ۱۱ - معزی

 

تا نگار من ز سنبل بر سمن پرچین نهاد

داغ حسرت بر دل صورتگران چین نهاد

هر دلی کز سرکشی ننهاد سر بر هیچ خط

زیر زلف او کنون سر بر خط مشکین نهاد

من غلام آن خط مشکین که گویی مورچه

[...]

جامی
 
 
۱
۲
۳
۴