گنجور

جامی » هفت اورنگ » یوسف و زلیخا » بخش ۲۴ - نسیم قبول از جانب مصر وزیدن و محمل زلیخا را چون عماری گل به مصر کشیدن

 

چو از مصر آمد آن مرد خردمند

که از جان زلیخا بگسلد بند

خبرهای خوش آورد از عزیزش

تهی از خویش و پر کرد از عزیزش

گل بختش شگفتن کرد آغاز

[...]

۵۶ بیت
جامی
 

جامی » هفت اورنگ » یوسف و زلیخا » بخش ۴۶ - رفتن زلیخا به خود پیش یوسف علیه السلام و تضرع نمودن و عذر گفتن یوسف علیه السلام از تحصیل مراد وی

 

چو دایه با زلیخا این خبر گفت

ز گفت او چو زلف خود برآشفت

به رخسار از مژه خون جگر ریخت

ز بادام سیه عناب تر ریخت

خرامان ساخت سرو راستین را

[...]

۵۶ بیت
جامی
 

جامی » هفت اورنگ » یوسف و زلیخا » بخش ۴۸ - رسیدن شب و عرضه کردن کنیزکان جمال خویش را بر یوسف علیه السلام تا به کدامیک از ایشان رغبت نماید

 

شبانگه کز سواد شعر گلریز

فلک شد نوعروس عشوه انگیز

ز پروین گوش را عقد گهر بست

گرفت از مه صقیل آیینه در دست

کنیزان جلوه گر در حله ناز

[...]

۵۶ بیت
جامی
 

جامی » دیوان اشعار » فاتحة الشباب » ترکیبات » شمارهٔ ۱ - منظوم شد این وقت توجه به مدینه

 

محمل رحلت ببند ای ساربان کز شوق یار

می کشد هر دم به رویم قطره های خون قطار

زودتر آهنگ ره کن کآرزوی او مرا

برده است از دیده خواب از سینه صبر از دل قرار

قطع این وادی به ترک اختیار خود توان

[...]

۵۶ بیت
جامی
 

جامی » دیوان اشعار » فاتحة الشباب » ترکیبات » شمارهٔ ۳ - در مرثیه برادر است این

 

تا کی زمانه داغ غمم بر جگر نهاد

یک داغ نیک ناشده داغی دگر نهد

هر داغ کاورد قدری رو به بهتری

آن داغ را گذارد و داغ بتر نهد

زیر هزار کوه غمم پست و گر دهد

[...]

۵۶ بیت
جامی
 

جامی » دیوان اشعار » فاتحة الشباب » ترکیبات » شمارهٔ ۴ - واقع شده در مرثیه فرزند است

 

این کهن باغ که گل پهلوی خار است در او

نیست یک دل که نه زان خار فگار است در او

برگ راحت مطلب میوه مقصود مجوی

برگ بی برگی و میوه غم و بار است در او

نافه مشک که با این همه عطرافشانی ست

[...]

۵۶ بیت
جامی
 

جامی » دیوان اشعار » فاتحة الشباب » ترجیعات » شمارهٔ ۴ - این نیز طریقه مجاز است

 

ای روی تو ماه عالم آرای

چون ماه ز پرده روی بنمای

چون طره تو شکسته حالیم

بر حال شکستگان ببخشای

گفتی سخنی و لب گزیدی

[...]

۵۶ بیت
جامی